۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

textsecure

توصیه اکید میکنم از نرم افزار پیام‌رسان textsecure استفاده کنید! امکان رمزنگاری پیامهایتان چه بر روی دستگاه خود و چه در مسیر را به شما میدهد!
 این نرم افزار در سه مدل کار میکند:
الف) حالتی که شما و طرف مقابل از text secure استفاده میکنید؛
  1.  اگر به اینترنت متصل باشید یک پیام رمزگذاری شده از طریق اینترنت برای طرف مقابل ارسال می‌شود.
  2. اگر به اینترنت متصل نباشید یک پیام رمز شده از طریق خطوط مخابرات برای طرف مقابل ارسال می‌شود
  3. ب) طرف مقابل این سیستم را ندارد و یک پیام غیر ایمن معمولی برایش ارسال می‌شود!
و اما بر روی خود دستگاه شما بوسیله رمزی که شما به آن میدهید نرم افزار قفل شده و هیچکس قادر نخواهد بود که به پیامهای شما دسترسی پیدا کند!

این نرم افزار متن باز بوده و از الگوریتم‌های پیچیده‌ی رمزنگاری استفاده می‌کند که به این راحتیها کسی قادر به شکستن آن نیست!
بخاطر حفط حریم خصوصیتان از این نرم‌افزار استفاده کنید و به دوستانتان آن را پیشنهاد دهید!‌ هرچه تعداد کسانی که از این نرم افزار استفاده می‌کنند بیشتر شوند. حریم خصوصی شما بیشتر حفظ میشود!




۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

Fuck Racism

چند ماه پیش در پارک تمرین رزمی میکردم!‌ پسری دیدم کمی منتظر تمام شدن کار من ایستاده. کارم را تمام کردم و رفتم به او دست دادم و گفتم که سوالی داشتید؟ گفت از نوع ورزشت خوشم آمد و به ورزشهای رزمی علاقه دارم. برایش توضیح دادم که این ورزش چیست، آموزشش چگونه است، چقدر طول میکشد و ... . و او گفت دوست دارد که تمرین کند به او آدرس باشگاه را دارم. در ما بین صحبتها دائم به این نکته تاکید میکرد که او هندی! است؛ آیا با این آیتم هم باز میتواند کار کند. از کثرت تاکید بر هندی بودنش کمی عصبی شدم و گفتم چه ربطی دارد؟ البته جوابی نداد! بعد از رفتنش کلی به فکر فرو رفتم و گفتم که در این چند وقت که ایران بوده چقدر برخورد نژاد پرستانه با او شده است که اینطور رفتار می‌کند؟!
این مثالی بود! رفتارهای نژاد پرستانه در اطرافمان کم نیست! با افغانی‌ها چگونه برخورد می‌کنیم؟ چند نفرمان تا به حال از کلمه «افغانی» به عنوان فحش استفاده کرده‌ایم؟ به ترک و لر و کرد و بلوچ چه نسبت می‌دهیم؟ و با آنها چگونه برخورد می‌کنیم؟
کِِی می‌خواهیم از این حماقت دست برداریم؟ کی می‌خواهیم بفهمیم نژادپرستی هیچ مبنای علمی و ... ندارد؟ از ملی‌گرایی فوق احمقانه که بگذریم!
پ.ن: این روزها دوباره بحث نژاد پرستی بالا گرفته است! در آمریکا کشته شدن یک سیاه پوست توسط پلیس چه غوغایی را به پا کرده! کاش ما هم نصف مردمان آن خطه حساس بودیم و نمی‌ایستادیم به معلمی از پاکدشت که سه دانش‌آموز افغانی را مجبور فرو کردن دست در چاه توالت کرده، نگاه کنیم و بخندیم!



۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه

بد فهمی‌های پست قبل:
1-در دلایلی که ذکر کردم منظورم این نبود که همه دلایل با هم و برای همه منجر به ادامه تحصیل می‌شود!
2-این دلایل تماما از نظرات آن دوست نبود! مشاهدات و بحثهایی با دیگران هم بر نظرات آن دوست افزوده شده بود!
3-منظورم از هنر الزاما هنرهای دستی یا کار یدی نبود! هرچند آنها هم میتوانند احتمالاتی باشند! منظورم مطلق توانایی و کار دیگر بود!

۱۳۹۳ آذر ۲۱, جمعه

چرا برخی دکترای فلسفه میگیرند؟!

با دوستی که شاگرد اول هم‌ورودیهایش بود، الان به صورت مستقیم و بدون کنکور ارشد فلسفه میخواند صحبت سر فلسفه بود؛ میگفتم چرند است! او تایید میکرد حتی از من بیشتر به فلسفه بد و بیراه میگفت! بعد از چند ماه که آن واقعه گذشت، از خودم پرسیدم او که اینگونه میگفت چرا ارشد فلسفه می‌خواند؟! اتفاقا این سوال را از او هم پرسیدم! جواب بدردبخوری نشنیدم. با چند نفر دیگر که ارشد میخوانن هم گفتگوی مشابهی داشته‌ام، هیچکدام قانع‌کننده نبود. حالا این دوستمان باز خوب است که خودش میداند که چرند است!(بعداً با این دسته آدم‌ها میرسم) گروهی که اصلا نمی‌فهمند در دفاع از فلسفه و کارشان چه بلغور می‌کنند! این بحث را با اساتید هم کما بیش داشته‌ام، جوابهای آنها که خزعبلاتی بیش نبود! (اینجا به حرف محمدعلی میرسم که در ایران دانشجویان فلسفه چندگام از اساتید جلوترند) القصه اینکه کسی به ما جواب قانع کننده‌ای نداد که فلسفه اساساً به چه‌ دردی میخورد که عمرتان را تلف این چاه ویل کرده‌اید؟! جوابهایی سطحی مثل اینکه سوال از کاربرد خود یک پرسش فلسفی است! یا فلسفه شریف‌ترین علم است چون بی‌کاربردترین علم است! یا اینکه تو سطحی و عامی هستی که نمی‌فهمی فلسفه چه تاثیر عمیقی بر شئون مختلف عالم دارد! را یا بگذارید در کوزه و آبش را بخورید یا با آن سر پدر و مادرتان را که گیر داده‌اند که فلسفه چیه که تو میخونی؟! شیره بمالید!
خوب برگردیم سر موضوع؛ تا اینجای کار انگار کسی نمیداند برای چه فلسفه ورزی میکند و عمر بر باد میدهد! (احتمالا بجای زلف!) اما به سوال اصلی پست برگردیم؛ واقعا چرا؟ از صحبتهایی که با دوست اول بحث داشتم متوجه شدم که چند چیز منجر به چنین رفتاری می‌شود:
1-ترس از تغییر: این بلای بدی است! اصولا بیشتر مشکلات ما از این ناشی می‌شود!
2-سرکوفت خانواده: این واقعا چیز بدی است! اینکه با هزار ضرب و زور با مخالفت همه فلسفه بخوانی و بعد از لیسانس از آن متنفر شوی! سیل سرکوفت‌ها به سویت روانه می‌شود!‌ و با خودت میگویی نکند بروم سراغ کار دیگری و آن هم اینچنین شود (ترس از تغییر)
3-بی‌عرضگی بیش از حد: طرف هیچ هنر دیگری ندارد و نمیخواهد هم کسب کند!
4-ضرورت شغلی و راحتی:‌ خب احتمالا این ماجرایی است که در آن افتاده و بهتر است در همین مسیر پیش برود بلکه راهی باز شود و به سر کار رفت! حالا حالا هم از شر سربازی راحت است و مقرری خانواده هم که قطع نمی‌شود! شاید هم دری به تخته خورد و رفت در کشوری خارجی ادامه تحصیل داد! خب برای فلسفه که احتمال زیاد بورسی نخواهد بود و این‌جا هم جیب پدر حلال مشکلات است! اگر هم در ایران ماند که پایان نامه چرندی میدهد با این عنوان x در y یا x در y و z ! که حتی استاد راهنما و داور هم آنرا درست نمیخوانند چه برسد به اینکه دردی را دوا کنند! (وجهه پفیوزوارانه فلسفه*)
و ...
اگه چیزی به ذهنتان رسید بگویید انتهای لیست اضافه کنم!

* اینکه تنها کار مهمت این باشد که چهارتا مقاله بنویسی که در خوشبینانه‌ترین و آرمانی‌ترین شرایط 500 نفر آن را بخوانند و بخاطرش ماهانه 7-8 میلیون حقوق بگیری و آنهم دزدی باشد اوج پفیوزی است! نه؟!

۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

coursera.org

یک سایت معتبر و خوب برای کورسهای آنلاین که تو سط دانشگاه براون راه‌اندازی و اداره می‌شود!
چند نکته راجع به سایت و درسهایش:
1-از طرف دانشگاه معتبری اداره میشود: Brown university
2-رایگان است!
3-درسها با سرعت قابل ملاحظه‌ای اضافه می‌شوند! (نه تنها خیلی انتظار نمی‌کشید بلکه جا هم می‌مانید! )
4- درسها از اساتید دانشگاههای برتر جهان مثل Stanford ; Brown ; MIT ; ... است! (پای درس اساتید مطرح جهان نشسته‌اید!)
5-کیفیت فیلمها و زیرنویسها (انگلیسی) بسیار عالی است!
6-در محیط کلاس ضبط شده‌اند و استاد روی تخته سیاه می‌نویسد! (حس کلاس درس منتقل می‌شود! )

۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

موبایل و گردن!

دانشگاه جدیدا ایمیل‌هایی ارسال میکند و در آن نکات مربوط به بهداشت و سلامتی را بیان می‌کند رویه بسیار خوبی است! یکی از این پیامها را اینجا با هم میخوانیم:

با سلام و احترام
گوشی‌ها و تبلت‌های هوشمند بسیاری از چیزها را در زندگی و سبك زندگی ما تغییر داده‌اند یكی از آنها فرم بدن ما است كه مطمئناً این تغییر در جهت مثبت نیست!این روزها به هر جا كه نگاه می‌كنید در گوشه‌ای انسانی با گوشي موبايل خود سرگرم است و این همان چیزی است كه  نشان میدهد كه انسان‌ها حتی در جمع نیز تنها شده‌اند
حالا ظاهرا اوضاع وخیم‌تر است و این هوشمندها جدا از تاثیر روی اخلاق و تنها كردن ما روی ظاهر بدن ما هم تاثیرگذار شده‌اند. به گفته یك جراح ستون فقرات، وقتی به سمت پایین و به موبايلتان نگاه می‌كنید مثل این است كه وزنی معادل 27.21 كیلوگرم را روی گردنتان تحمل كنید این یعنی زمانی كه سعی می‌كنید یك پیامك را بخوانید انگار كودكی هشت ساله روی گردنتان نشسته باشد.
دكتر Kenneth K. Hansraj رئیس بیمارستان مركز توانبخشی و جراحی ستون فقرات در نیویورك مدل كامپیوتری برای این موضوع ایجاد كرده است.
همانطور كه شاید انتظار داشته باشید حركت دادن گردنتان به سمت جلو و تحمل آن مقدار نیرو روی گردن برای سلامتی مفید نیست و به طور میانگین یك فرد بین دو تا چهار ساعت از روز را در این وضعیت به سر می‌برد.
در مقاله‌ای كه از دكتر Hansraj در روزنامه Surgical Technology International به چاپ رسید، به این نكته اشاره كرد برای داشتن وضعیت مناسب باید گوش‌ها با شانه‌ها در یك ردیف قرار بگیرند و شانه‌ها به سمت عقب باشند. به این نحو فشار بر بدن كمتر می‌شود و سطح هورمون Cortisol كاهش پیدا می‌كند. از طرف دیگر داشتن وضعیت نامناسب و ضعیف به ستون فقرات فشار وارد كرده و موجب فرسودگی و گسستن زودرس و حتی جراحی می‌شود. اما راه‌حل چیست؟
اولین راه‌حل این است كه به جای حالاتی كه در تصویر می‌بینید، به جای خم كردن سر به سمت پایین، گوشی را مقابل صورتتان نگه دارید. در هنگام تایپ با تبلت، آن را در زاویه 30 درجه قرار دهید (این زاویه برای مچ‌هایتان هم خوب است) و حتی عمودی‌تر اگر فقط می‌خواهید بخوانید و نهایتا گاهی اوقات سرتان را به عقب بكشید تا نگه داشتن گردن به سمت جلو عادتتان نشود.
سلامت و تندرست باشيد
اداره كل بهداشت و درمان دانشگاه


۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

موسیقی!

در طول این چند سال موسیقی‌های مختلفی گوش داده‌ام! از رپ و سنتی و کلاسیک گرفته تا نسل نو (new age) و ...! اما هیچکدام به مانند این آخری به جانم ننشسته‌بودند؛ Post-Rock!
تقریبا بیش‌تر آثاری که از این سبک شنیده‌ام مرا راضی کرده. اما گروه تازه‌کار PlainFire از همه بیش‌تر به من چسبید! انگار این گروه کارکرد موسیقی را آنگونه که من به آن احتیاج دارم،به تصویر میکشند!
گمان میکنم نسل من چیزی کم دارد؛ انگیزه! این سبک همین را به من میدهد! شوری در من ایجاد میکند که به آن نیاز دارم! البته که تنها گوش دادن به موسیقی همه چیزهای مربوز به انگیزه را رفع و رجوع نمی‌کند. اما مگر کارکرد موسیقی چیست؟! به جز این سخن سر در سایت گروه PlainFire:
I love music that makes you think, feel, and act.

۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه

زمان!

الان تاریخ آخرین پست وبلاگ را نگاه میکردم! باور کردنی نبود! زمان چقدر زود میگذرد! 30 مهر! یعنی 44 روز پیش! تصورم این بود که 2-3 هفته است که سر به بلاگر نزده‌ام!

۱۳۹۳ مهر ۳۰, چهارشنبه

زندگی و هدف


میخواستم چیزی بنویسم اما خیلی مطمئن نبودم! بخاطر همین صفحه مدیریت بلاگر را بستم! تا این که به این پست علی سخاوتی با عنوان هدف زندگی و زندگی بی هدف برخوردم! گفتم همین را لینک بدهم که شما هم بخوانید!
فقط از تجربیات خودم کمی بگویم؛ با ایده این نوشتار موافقم. مثلا من هر زمانی که هدف تعیین کردم که دقیقا به جای مشخصی از علم، ورزش یا غیره برسم نتیجه فاجعه‌بار بوده‌است. اما وقتی به طور کلی و مبهم گفته‌ام میخواهم در فلان علم بیشتر مطالعه کنم و از وقتهای پرت زندگیم استفاده کنم! حتی نتیجه در زمان مشابه خیلی از بهترین جایگاه پیش بینی شدهِ حالت اول بیشتر بوده‌است!

شما هم امتحان کنید!

۱۳۹۳ مهر ۲۵, جمعه

حریم خصوصی و معرفی چند نرم افزار!

محافظت از حریم خصوصی در دنیای امروز کار دشواری است! از ناحیه اپراتور تلفن همراه یا ثابت تمام تماسها و پیامک‌ها شنود و کنترل میشوند! شبکه‌های اجتماعی نظیر فیسبوک تنظیمات مربوط به حریم خصوصی دست کم یه کتابچه می‌شود و بازهم برای کنترل برخی از موارد هیچ راه حلی وجود ندارد! سخنان اخیر ادوارد اسنودن در مورد فیسبوک و گوگل جدی است! اما چه باید کرد؟! از طرفی ما نیازمند به استفاده از تکنولوژی‌های روز هستیم و از طرفی حریم خصوصیمان دچار خدشه می‌شود!
یک راه حل استفاده نکردن است! البته این پاک کردن صورت مسئله است! اما راه حل دوم رعایت نکات و استفاده از ابزاریست که به حریم خصوصیمان احترام میگذارند!
نرم افزار اول Redphone:
ابزاریست برای برقراری تماس از طریق پهنه گستر وب!(همون اینترنت بابا!). فقط این نیست بلکه پیام صوتی شما رمزگزاری می‌شود و حتی در صورت شنود، شنود کننده چیزی دستگیرش نمی‌شود!
نرم افزار دوم:
به صورت خاص چیزی را معرفی نمی‌کنم نرم افزارهای زیادی برای رمزگذاری پیامهای متنی شما وجود دارد تا حدی بسته به سلیقه شماست با هرکدام راحت بودید از همان استفاده کنید!
نرم افزار سوم SSE: ابزار رمزکردن تقریبا همه چیز!
نرم افزار چهارم Encrypt File Free:از اسمش پیداست نیاز به توضیح ندارد.

۱۳۹۳ مهر ۱۹, شنبه

وبلاگ

وقتی سه چهار ماه ننویسی حوصله نوشتن نمی‌گیرد! یا شاید هم نمیدانی چه بنویسی! از کجا شروع کنی به کجا ختم کنی!
از همه اینها بگذریم مخاطبت را از دست داده‌ای! نمیخواهم دلایلم برای ننوشتن را اینجا ردیف کنم! چون حتی از منظر خودم هم قانع کننده نیست چه برسد به خوانننده! اما احتمالا در آینده نزدیک می‌نویسم!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

ده کتاب

رسم شده است که دوستان ده کتاب تاثیرگذار زندگیشان را لیست می‌کنند. من اما هرچه فکر کردم نتوانستم ده کتاب تاثیرگذار را در زندگی‌ام پیدا کنم! فقط دو نکته را متذکر میشوم:
1-به طور کلی کتابهای فلسفی در شکل‌گیری تفکر انتقادی در من بسیار موثر بوده‌اند. بخصوص فیلسوفان تحلیلی معاصر! البته هیچ تفکر فلسفی خاصی در من اثر نکرد! به جز یک مورد: نگاه خاص جان سرل به مسائل فلسفه ذهن! هرجند با او در موافقت کامل نباشم! عموما دوستان می‌گویند نظرگاهی که تو به آن متمایلی (یافتن پاسخ علمی برای سوالات فلسفه ذهن) به طور ضمنی تاثیر جان سرل است.
2-کتاب راهنمای کاربران مغز، جان جی ریتی،‌ ترجمه رضا امیررحیمی، نشر نیلوفر. هرچند از ترجمه چندان راضی نبودم. اما این کتاب از چند جهت مرا تحت تاثیر قرار داد: 1-علاقه دوباره و حتی بیشتر من به روانشناسی را برانگیخت 2-تصور من از مغز را کاملا عوض کرد 3- چیزهای زیادی از آن یاد گرفتم.
 3- مسلما در طول زندگی کتابهایی خوانده‌ام که تاثیر گذار بوده‌اند اما آنقدر تاثیر شگرفی نداشته‌اند که در ذهن من مانده باشد.

به جز ذکر دو نکته بالا مایلم که از انسانها و شرایطی که زندگی من آنگونه که الان هست را ساخته‌اند یاد کنم.
علاقه به طبیعت و طبیعت گردی و کوهنوردی: پدرم احتمالا موثرترین چهره در این علاقه باشد. من را از سن چهار پنج سالگی کوه میبرد. موقعیت خانه‌مان ( بر روی دامنه کوه) هم بسیار موثر بوده.
علاقه به حیوانات و گیاهان: این تاثیر از ناحیه خانواده بود.البته وجود حیوانات زیاد در منطقه هم مزید بر علت. خانواده‌ای که علاقه زیادی به حیوانات و گیاهان داشتند. و بچه‌ را از حیوانات نمیترساندند. من به یاد ندارم که حیوان آزاری کرده باشم، فقط یکبار یک مارمولک را کشتم که هنوز هم ناراحتم سر این موضوع. حتی همین الان بچه‌های فامیل که به خانه‌مان می‌اید برای ساکت کردن بچه‌ها آنها را پیش گربه‌ای که یحتمل روی دیوار خانه نشسته میبریم. یادم می‌اید وقتی خیلی کوچک بودم و یک برگ از درخت کندم خواهرم به من گفت که تو دوست داری ناخن یا پوستت را کسی بکَند؟! این درخت هم الان آن حس را دارد.
علاقه به علم: بیشتر خواهر و بردارم تاثیرگذار بودند.
علاقه به هنر: کشف این استعداد را مدیون مدیر هنرمند دبستانمان هستم. البته بعد از آن پیگیری برادرم هم بسیار موثر بود.
علاقه به فلسفه:این یکی را نمیدانم که در دامن من گذاشت؟! اما زمینه دینی خانواده بی‌تاثیر نبوده. از الهیات تا فلسفه فقط یک گام است. گام تعبد به تعقل!
علاقه به ورزشهای رزمی: تا آنجا که یادم می‌آید بیشتر تحت تاثیر فیلمهای بروسلی که از قضا زمانی که 6-7 سالم بود زیاد پخش میشد، بود .البته برادرم هم که تکواندو کار کرده بود بی تاثیر نبود.

این نوع نگاه شاید بیش از حد تاکید بر محیط دارد و شاید حتی جبرگرایانه باشد. من مناقشه‌ای بر سر آن نمیکنم اما به نظرم محیط بسیار موثر است. راجع به جبر هم من آنچنان به اختیار خوش بین نیستم!
نکته آخر: با خواندن این نوشته شاید به ذهن خواننده متبادر شود که آه چه خانواده گل و بلبلی! من در این نوشته  سعی داشتم که علاقه و عادت‌هایی خوبی را که تا الان هم با من است را بنویسم. قطعا خانواده تاثیرات بدی هم بر من گذاشته‌اند که آن را شاید در مجالی دیگر بنویسم.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

چند سالته؟!

من کلا زیاد فیلم نمی‌بینم! اگر حوصله‌ایی شود دو-سه ماهی یکبار شاید یک فیلم آن هم از نوع جنایی که اندکی اکشن هم باشد، می‌بینم. اما دوستی یک دیالوگ از فیلمی را برایم تکرار کرد که برایم جالب بود:
-چند سالته؟
-اگه حالم خوب باشه 16 سال اگه نه 24 سال!
-الان چند سالته؟
-هزار سال!
واقعا همینطور است! نمونه‌اش خود من زمانی حس میکردم 30 40 ساله ام (دانشگاه عامل اصلی رخوت و بدحالی بود!) اما الان حدودا 15 ساله‌ام!
اینها را گفتم تا نکته‌ای بگویم: «انسان می‌تواند خود را جوان نگاه دارد حالا هرچند سالش که باشد یا می‌تواند خود را پیرکند حتی اگر 20 ساله باشد!»
حالا شما چند ساله‌اید؟!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

زندگی... شاید همین باشد

  «هر فعالیتی که به ما حس مقصود و موفقیت ببخشد، که باعث شود از زنده بودن خوشحال باشیم، می‌تواند به ما کمک کند از مغزمان مراقبت کنیم و آن را تغذیه کنیم. بسیاری از آدمها کارهایی که دوست دارند، و چیزهایی را که می‌دانند برایشان لازم است به زمان دیگری در زندگی به عقب می‌اندازند، تلاش می‌کنند ابتدا ضروریات دنیا را از جلوی پای خود بردارند؛ چه اشتباه بزرگی!
... رژیمی از فعالیت ثابت و تحریک کننده بهترین نسخه مصائب ماست. و مغز را در حالتی از تغییر، جریان، تأیید و انتظار مدوام نگه می‌دارد و از این‌رو غوغا، شکنندگی، خودناباوری، و سکونی را کاهش میدهد که همه‌ی ما باید با آن بسازیم.» راهنمای کاربران مغز، جان جی ریتی، ترجمه رضا امیررحیمی، نشر نیلوفر، صفحه 546 و 547

خب دست به کار شوید! بگردید و ببنید در زندگی دوست داشتید چه کاری بکنید ولی انجام نداده‌اید! همان را انجام دهید!
یک توصیه فراتر: فقط یک کار! کاری که هیچگاه در مخیله‌تان نمیگنجید که روزی انجام بدهید را شروع کنید! (این توصیه را یادگاری از من داشته باشید، هیچ وقت از این کار پشیمان نمی‌شوید!)
زندگی ...
شاید همین باشد!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

سردرد

خواستم چیزی بنویسم، اما سردرد امان نمیدهد. گفتم چه خوب است که راجع به خود سردرد بنویسم؛ حداقل سردرد چیزی است که گریبانگیر بیشتر مردم است و اینگونه وبلاگ ما شاید از سوت و کوری در بیاید! اما باز هم میبینم نه، نمیشود؛ به 2 دلیل: 1- من چیز زیادی از سردرد و درمانهای آن نمیدانم 2- سایتها و وبلاگهای آنقدر راجع به سردرد نوشته‌اند که در لیست جستجوی گوگل شاید در صفحه 10 یا 12 قرار بگیرم. این روزها هم حوصله مردم نمیگیرد که تا صفحه دهم بیایند. پس در همینجا این نوشته را بدون ذکر هیچ نکته‌ای به پایان میبرم!

۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه

دانشگاه رفتن یا دست فروشی؟

در پی به میلی به دانشگاه و در این فکر بودن که در دانشگاه اصولا چیزی نمی‌آموزی و حتی داشته‌هایت را از دست میدهی بودم. در این فکر که چرا یک نوجوان یا جوان 18 تا 20 ساله در اوج نشاط و توانایی به دانشگاه می‌اید اما بعد از دو ترم در گوشه‌ای کِز کرده و سیگار می‌کشد؟! و شب را تا به صبح به ورق بازی کردن و سخن بیهوده گفتن میگذراند؟! (از دست دادن داشته‌ها) چرا معمولا همه سرخرده و عاطل و باطل هستند؟! اصلا لعنت به این دانشگاه!
که دوستم رضا یک کتاب که نوشته علی سخاوتی است به من معرفی کرد. خلاصه که این دوست عزیز حسابی به دانشگاه توپیده بود و حرف دل ما را زد. من هم سخن را کوتاه میکنم؛ خودتان کتاب را از اینجا بگیرید و حتما بخوانید!

۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

سنگ نوردی

دیروز سنگ نوردی را زیر نظر محمد سمیعی در باشگاه استقلال کرج شروع کردم!
یک اتفاق خوب!

۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

ربطی به مسائل اخیر ایران ندارد!

اینکه حکومت در شهری خاص که شرایط زندگی وحشتناک است، نه تنها هیچ‌گونه امکاناتی ایجاد نمی‌کند بلکه بر فرقه خاصی سخت‌تر هم می‌گیرد اصلا چیز مهمی نیست. اینکه اینها برخی ماهها و سالها را با کشک و نان سر می‌کنند هم اصلا چیز مهمی نیست. و از آن بی اهمیت تر اینکه گروهی برای ایجاد عدالت و گرفتن حقشان گروهی شبه نظامی تشکیل داده‌اند. از قضا موضوع بی‌اهمیت‌تری رخ میدهد و اینها یک چند نفری را گروگان می‌گیرند تا به واسطه آن حقشان را بگیرند، و یک نفر را هم می‌کُشند. حالا موضوع با اهمیت اینجاست که از دو روز قبل به وساطت علمای دینی آن فرقه این گروگانها را آزاد میکنند که بروند پیِ کارشان، و این را هم در وبلاگ رسمی گروهشان اعلام می‌کنند. اما دو روز بعد حکومت اعلام می‌کند که با تلاش خستگی ناپذیر مسئولان و وزارت اطلاعات توانستیم گروگانها را آزاد کنیم!

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

کتب فلسفی

تقریبا تمام کتب فلسفی‌ام را فروختم تا با کتابهایی از روان‌شناسی و عصب شناسی جایگزین کنم.

۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

دغدغه-مشاور

یکی: وای مهدی تو چرا انقدر این شاخه آن شاخه میکنی؟
من: من متعهد به دغدغه‌هام هستم نه به مسیر و روش خاصی؛ حالا هر چقدر هم که پای اون مسیر هزینه داده باشم!
یکی: کی میخوای آروم بگیری؟
من: نمیدونم شاید هیچ وقت!
(کمی مکث)
شاید اگر یک مشاور و راهنمای خوب دم دستم بود هیچ وقت انقدر الکی وقت تلف نمی‌کردم. ما ایرانی‌ها همیشه از نداشتن مشاور خوب رنج میبریم. اما افسوس که حتی نمیدانیم که از آن رنج میبریم!

۱۳۹۲ اسفند ۱۶, جمعه

استدلال زامبی از دیوید چالمرز

دیوید چالمرز آزمون ذهنی دارد که میخواهد نشان دهد آگاهی و امور ذهنی مبتنی بر فیزیک ما نیست. این آزمون از این قرار است:
تصور کنید موجودی از نظر کارکرد به تمامه شبیه ماست اما فاقد آگاهی و حالات ذهنی است. اگه چنین موجودی قابل تصور باشد امکان وجود هم دارد. اگر چنین موجودی ممکن باشد پس حالات آگاهانه بر مغز مبتنی نیست.

نقد کلاسیک به این آزمون ذهنی همان رابطه تصور پذیری و امکان هست. در واقع هر چه که قابل تصور باشد ممکن نیست. دکتر شیخ رضایی همیشه مثال خوبی میزنند؛ مثلا ما می‌توانیم تصور کنیم ذره‌ای با سرعت بیشتری نسبت به نور حرکت کند. (تصور این به مراتب راحت‌تر از تصور زامبی است!) اما علم فیزیک چنین امکانی را نفی می‌کند.

نقد دیگری که به این برهان می‌توان کرد چنین است: این برهان به شکل ظریفی مصادره به مطلوب است. یعنی امکان تصور آن وقتی برای ما ممکن است که از پیش پذیرفته باشیم آگاهی و حالات ذهنی مبتنی بر مغز نیستند!. در واقع این استدلال شباهت ظریفی به استدلال دکارت برای اثبات نفس دارد؛ دکارت می‌‌گوید میتوانم تصور کنم که بدن نداشته باشم. و چالمرز میگوید می‌توان تصور کرد که ذهن نداشته باشم!.

نقد دیگر تحقیقات عصب پایه در مورد آگاهی است که در علوم شناختی صورت می‌گیرد. این تحقیقات گرچه هنوز در ابتدای راه هستند و اندک، اما امیدوار کننده‌اند.

۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

نظر ورزی‌های بیهوده

نمیدانم این دو علاقه در بین دانشجویان فلسفه از کجا آب میخورد. که البته این دو با هم پیوند دارند.
  1. مذمت علم تجربی
  2. نظر ورزی بیهوده در مورد مسائلی که راه حل علمی و تجربی برای حلش وجود دارد.
در مورد اولی واقعا خود این دانشجویان هیچ استدلال و تفکری در مورد این که چرا تجربه به درد نمیخورد ندارند؛ فقط بدشان می‌آید و بعد میگردند ببینند چه کسی تجربه را زیر سوال برده‌ و بعد بنشینند و نظر او را حفظ کنند. بعد مثلا هیچ وقت هم گوششان بدهکار نیست که بابا جان عده‌ای هم به آن نقدها پاسخ گفته‌اند. مثلا راه‌حل بیزگراها را مرحمت بفرمایید یک روز وقت بگذارید و بخوانید.
البته تازه این گروه فوق الذکر از نوع خوبش هستند. عده‌ای همینجوری از علم تجربی بدشان می‌آید و حتی نمیدانند برای چه!!!
درمورد دومی هم نمیدانم که این چه مرضی است که مسئله‌ای که راجع به آن می‌توان به نحو مشت پر کن (Positive) سخن گفت بنشینیم و در مورد آن چرندیات به ظاهر فلسفی ببافیم؟! مثلا این اهالی فلسفه قاره‌ای راجع به مرگ و عشق و نفرت و خشم و ... خزعبلات فلسفی سرهم می‌کنند! خوب دوست عزیز چرا وقت خود و دیگران را تلف می‌کنی و خود را آزار میدهی. بنشین کمی روانشناسی بخوان و ببین آنجا راجع به این مسائل چه حرفهای بهتر و کاربردی‌تر و مستدل‌تری میزنند.
این گونه میشود که دانشجویان فلسفه به شدت ضعف علمی دارند. این را بگذار کنار اینکه در ایران به شدت ضعف استدلالی هم دارند. خَسِر الدُنیا و الآخرة
این مقدمه را گفتم تا یک کتاب معرفی کنم.
نویسنده: پال تاگارد
مترجم: رامین گلشایی
نشر: سمت
بها: 6000 تومان
کتابی برای علاقمندان فلسفه ذهن که در برج عاجشان ننشینند و راجع به ذهن داستان ببافند. به خاطر ماهیت بین رشته‌ایی علوم شناختی نویسنده سعی کرده‌است مطالب را ساده بنویسد و هیچ پیش نیازی از رشته‌ها مرتبط را لازم نداشته باشد. و به نظرم موفق هم بوده‌است. ترجمه کتاب هم در عین روانی حس خواندن یک کتاب علمی را به آدم منتقل میکند. ابتدا کمی با اصطلاحاتش مشکل داشتم ( مثلا پی یاخته به جای نورون) اما کم کم عادت کردم. و در کل نمونه موفق یک ترجمه است.

۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

صوریسازی برهانهای فلسفی؟!

صوریسازی برهانهای فلسفی با منطق ریاضی کاری عبث است؛ زیرا چگونه صوری کردن برهانها خود اغلب مناقشاتی به پا می‌کند که هیچ راه حل صوری‌ای ندارد.
---------------------------
پ.ن: این پست را بخوانید. البته باربطِ باربط که نیست اما بی‌ربطِ بی‌ربط هم نیست!

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

شکست

«یک مرد» زمانی که شکست میخورد نابود نمی‌شود؛ بلکه زمانی نابود می‌شود که دست از مبارزه میکشد.

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

Mate Desktop on FreeBSD

دسکتاپ Mate به تازگی به FreeBSD پورت شده است. من هم وسوسه شدم و دسکتاپ XFCE را پاک کردم و مِیت را بجایش نصب کردم؛‌ اینجا به طور مختصر توضیح میدهم که چگونه مِیت را روی فری بی اس دی نصب کنید. (این دستورالعمل را با اندکی تغییر برای هر محیط گرافیکی میتوانید اعمال کنید).
ابتدا برای پاک کردن xfce به طور کامل دستور زیر را اجرا کنید.*
# pkg delete -Rx xfce
این دستور تمام بسته‌های مربوط به xfce را پاک میکند. حالا با این دستور mate را نصب کنید.
# pkg install mate
حدود 130 مگابایت باید دانلود شود تا mate نصب شود.
پس از نصب در دایرکتوری خانگی خود فایلی به نام .xsession ایجاد کنید و سطر زیر را در آن کپی کنید.
exec /usr/local/bin/mate-session
نصب محیط گرافیکی تمام شد حالا باید یک لاگین منیجر نصب کنید! (البته اگر دوست دارید!). من slim را پیشنهاد میکنم. لاگین منیجر سبک و زیبا با تم‌های فراوان. برای نصب دستور زیر را وارد کنید.
# pkg install slim
یا
# cd /usr/ports/x11/slim && make install clean
slim دارای یک فایل پیکره بندی است که رفتار آن را کنترل میکند.
این فایل در مسیر:
 /usr/local/etc/slim.conf
به این سطر mate-session را اضافه کنید:
sessions            mate-session,xfce4,icewm-session,wmaker,blackbox
مثلا اگر تنها یوزر سیستم هستید میتوانید این سطر را از حالت توضیح خارج کنید تا دیگر مجبور نباشید هربار نام یوزر را تایپ کنید:
default_user        USERNAME
اگر میخواهید مستقیما وارد محیط گرافیکی شوید این سطر:
auto_login          yes
برای نصب تم دلخواه، تم‌ها را دانلود و از حالت فشرده خارج و در مسیر زیر قرار دهید:
/usr/local/share/slim/themes
سپس نام تم را در این سطر به جای default بگذارید:
current_theme       default
خوب حالا سطر زیر را به فایل /etc/rc.conf اضافه کنید:
slim_enable="YES"
خوب دیگر تمام شد:
# reboot
حالا سیستم‌تان را با محیط گرافیکی و لاگین منیجر جدید ببینید و از آن لذت ببرید!
--------------------------------
پ.ن1: FreeBSD دیگر کاملا به مدیر بسته‌های جدید یعنی pkng کوچ کرده است؛ پس از دستورات بالا تعجب نکنید!
پ.ن2: توضیح واضحات است که قبل از نصب محیط گرافیکی باید Xorg را نصب کنید:
# pkg install xorg

۱۳۹۲ بهمن ۱۲, شنبه

badoo.com

به دعوت یکی از دوستان سایت badoo را امتحان کردم. سایتی که برای دوست یابی ( همسریابی یا همخانه‌یابی) است و همه ساختار و مواردش در راستای این هدف شکل گرفته است.
ساختار جالبی دارد و اگر کسی اهل این کارها باشد بسیار چیز راه‌دستی است! اما حضور تعداد بالای ایرانیان در سایتی تازه تاسیس عجیب است! و ازآن عجیب‌تر حرص و ولع ایرانیان برای دوستی با جنس مخالف! برای نمونه من هنوز پروفایلم را تکمیل نکرده بودم که چهار درخواست چت داشتم!
من که پروفایلم را پاک کردم! و کلا از شبکه‌های اجتماعی متنفر شده‌ام! اما به نظرم در حال حاضر بهترین شبکه اجتماعی twitter است؛ هم به خاطر ساختار جالب و ساده‌اش، هم از نظر امنیتش و هم به خاطر حریم شخصی!

۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

چه فرقی میکند؟

چه فرقی می‌کند که ...
کدام نظریه معنا درست است؟
کدام نظریه ارجاع درست است؟
من چگونه به افلاطون در حالی که نیست ارجاع میدهم؟
و ...
و جالب آنکه کسانیکه در این حوزه‌ها قلم فرسایی می‌کنند گمان می‌کنند که مهمترین کار دنیا را انجام میدهند!

۱۳۹۲ دی ۳۰, دوشنبه

استدلال هری فرانکفورت

هَری فرانکفورت آزمون ذهنی‌ای دارد که می‌خواهد نشان دهد جبر با مسوولیت پذیری اخلاقی سازگار است. به عبارت دیگر اینطور به نظر میرسد که اگر قائل به جبر باشیم دیگر جایی برای اخلاق و فعل اخلاقی و غیر اخلاقی باقی نمی‌ماند؛ زیرا همه افعال ما به شکل جبری و از پیش تعیین شده وقوع می‌یابند. اما هَری فرانکفورت با آزمون ذهنی زیر می‌خواهد خلاف این را نشان دهد.
«فرض کنید یک اَبَر دانشمندِ عصب‌شناس فردی به نام «حسن» را تحت کنترل خود دارد و قادر است با فرستادن سیگنالهایی به مغز حسن، هر عملی را که دوست ندارد را حسن انجام ندهد. مثلا این دانشمند دوست ندارد حسن ورزش کند، در نتیجه هرگاه حسن میخواهد ورزش کند دانشمند سیگنالهایی میفرستد و حسن را از ورزش کردن منصرف می کند و به جای آن حسن میرود می‌خوابد!. در واقع یعنی فرض کنید دانشمند از عمل A بدش می‌آید و هر گاه حسن به سمت انجام عمل A میرود با سیگنالهایی او را به تصمیم به عمل B وادار میکند. در نتیجه درست است که حسن همیشه عمل B را از روی جبر انجام میدهد اما او به لحاظ اخلاقی مسوول عمل ‌B است هرگاه که خود عملB را خود اراده کرده باشد.
یک مثال دیگر: فرض کنید که دو نامزد انتخاباتی A و B وجود دارند. که در هر صورت نامزد B رای میاورد. حال اگر شما به نامزد B رای بدهید به لحاظ اخلاقی مسئول هستید اما اگر A را انتخاب کنید مسئول نیستید. {۱}

پاسخ به استدلال:
در این آزمون حسن به معنی واقعی کلمه مجبور نیست! زیرا میتوانست اراده کند؛ اراده فعل ‌B. در نتیجه جبر حسن حداکثری نیست و فقط در انجام برخی از افعال مجبور است. اگر ما واقعا قائل به جبر باشیم تمام افعال ما از روی جبر هست و دیگر اراده کردن فعل، میسر نیست! دیگر اراده و تصمیم توهم خواهد بود همان گونه که تخت بودن زمین توهم است. {۲}
----------
۱−آشنایی با فلسفه ذهن، شیخ رضایی و کرباسی زاده، نشر هرمس، فصل آخر.
۲−این آزمون ذهنی به نظرم بسیار ضعیف است و تعجب میکنم که بحث‌های فراوانی هنوز حول آن شکل می‌گیرد!
---------
پ.ن: البته من خیلی مختصر گفتم خود فرانکفورت بحث امکانها بدیل را پیش می‌کشد و کمی مفصلتر است. اما برای پاسخ من به این استدلال همین اندازه کافی بود. در واقع نقطه اتکای استدلال من همان "همه افعال ما" است که در آزمون ذهنی فرانکفورت از آن غفلت شده است.
پ.ن۱: تقریر فرانکفورت را اصلاح کردم! به خاطر گذشت زمان کمی در ذهنم دستخوش تغییر شده بود. البته نقدم همچنان پابرجاست!
پ.ن۲: خواننده‌ای به من گوش زد کرد که آزمون ذهنی فرانکفورت انقلابی در فلسفه اخلاق است! و تو به تمسخر از آن گذشتی! من جواب میدهم که اولا من تمسخر نکردم و گفتم که ضعیف است. دوما برای من فلسفه ذهن مهم است و جبری که در فلسفه ذهن از آن صحبت می‌شود جبر حداکثری است نه جبر محدود اجتماعی و ... .

۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

توهین به استاد برجسته محیط زیست

امروز روی مبل نشسته بودم و به تلویزیون هم نگاه نمی‌کردم!(به ندرت تلویزیون نگاه میکنم!) که یکباره نام دکتر اسماعیل کهرم من را متوجه تلویزیون کرد.
استاد برجسته‌ایی که وقتی از محیط زیست صحبت میکند از شور و اشتیاقش شگفت زده خواهید شد!
اما دیدم با کمال بی‌شرمی بدترین توهین‌ها را روانه ایشان کردند. ابتدا یکی از سمینارهای ایشان را که در آن سعی می‌کرد صدای یکی از پرندگان را تقلید کنند پخش کردند و به تمسخر ایشان را استاد سوت بلبلی زن معرفی کردند! و بعد گفتن که چرا ایشان با یک شبکه خارجی که دشمن ماست مصاحبه کرده! و بعد یک دوره‌گرد که در خیابان با بلندگو شعرهای خواننده‌های لس آنجلسی را می‌خواند نشان دادند و گفتند صد رحمت به شرف این دوره‌گرد!!!
واقعا این همه توهین برای اینکه با یک شبکه خارجی مصاحبه کرده! البته میدانم مشکل کجاست؟ دکتر کهرم واقعا از دغدغه‌مندان واقعی محیط زیست‌اند و همیشه لحن تند و تیزی برای انتقاد به دولت و تصمیم‌گیری‌هایش داشتند!
واقعا برای این رسانه مثلا ملی! متاسفم!
-----------------------
پ.ن: این رزومه دکتر کهرم است.خودتان سوابق علمی و اجرایی ایشان را مشاهده کنید!

۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

دو نکته راجع به موضع‌گیری من نسبت به روح مجرد

  1. زیر بار روح مجرد نمی‌روم حتی اگر به قائلیت به جبر ختم شود!
  2. قبلا فکر میکردم دیدگاه ماتریالیستی در باب ذهن آنچنان تعارضی با اسلام ندارد؛* اما در اعتقادات ریز و درشت مسلمانان که نگاه میکنم انگار گریزی از روح مجرد نیست!**
--------------------------------
*مهمترین مسئله‌ای که در آن دین نیازمند روح مجرد است مسئله معاد است.
**گاهی که با دین داران سر مسئله روح و ذهن بحث میکردم برخی استدلالات علیه روح را میپذیرفتند اما همانجا میگفتند که دین به ما میگوید که روح مجرد وجود دارد! من هم سعی میکردم که نشان دهم که چنین نیست!

۱۳۹۲ دی ۲۳, دوشنبه

حال و هوای شریف! عجب نخبه‌پرور است!

نمیدانم دنبال جه میگشتم که  این نامه دانشجویان نخبه! دانشگاه شریف برای وزیر امور خارجه را دیدم.
از این بگذریم که متن نامه تکرار صحبت‌های ملال‌انگیز آن بالادستی است. این ۱۱۰ نفر پیش خودشان چه فکر کرده‌اند که در متن نامه خودشان را چپ و راست «نخبه» معرفی کرده‌اند!
قبل از این هم متوجه این قضیه بودم که تعداد زیادی از دانشجویان دانشگاه شریف سوژه داغی برای مطالعات روانشناسی و جامعه شناسی‌اند. که این مهر تاییدی بود بر آن نظرم.
------------------
پ.ن: عنوان پست از این مصرع حافظ اقتباس شده:
«حال و هوای فارس عجب سفله پرور است»

۱۳۹۲ دی ۲۲, یکشنبه

Linux mint Live Disk

جمعه لینوکس مینت ۱۶ اکس اف سی ای نسخه ۳۲ بیتی رو دانلود کردم. و اون رو از روی usb flash بشکل لایو اجرا کردم.
سیستمم به شدت قدیمی بود به همین خاطر نسخه ۳۲ بیتی و همچنین XFCE رو انتخاب کردم. 
سرعت بوت شدن فوق العاده بود کمتر از ۲۵ ثانیه!( از روی دیسک زنده!)
پس از بالا آمدن سرعت بسیار بالا بود و اصلا حس نمیکردید که از روی دیسک زنده اجرا میشود. چندتا از نرم افزارها را امتحان کردم؛ حتی با سرعت بیشتری نسبت به ابونتوی نصب شده اجرا میشدند!
مجموعه‌ی کاملی از نرم افزارها در دیسک زنده موجود بود؛ فایرفاکس، پیدگین، گیمپ، لیبره آفیس، VLC و کلی چیز دیگر.
تقریبا تمام نیازهای یک کاربر برای کارهای معمول روزانه رفع شده است. نیازی هم نیست که با ترمینال سر و کله بزنید. اگر به نرم‌افزار دیگری هم نیاز دارید با مرکز نرم‌افزاری مینت فقط با یک خط اینترنت و یک کلیک مشکلتان حل میشود.
برای خودم که نصب نکردم ولی قرار است برای یکی-دوتا از دوستان نصب کنم، به خواننده‌های وبلاگ هم بشدت توصیه میکنم امتحانش کنید! مطمئن باشید تجربه بدی برایتان رقم نخواهد زد.
--------------------------------
پ.ن: دوستانی که به من دسترسی دارند نیازی نیست که دانلود کنید میتوانید از من بگیرید. فقط یک فلش حداقل دو گیگابایتی که اطلاعات ضروری داخلش نباشد داشته باشید :)

۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

برف و پیری

قبلا که برف می‌آمد در اولین فرصت به کوه میزدیم. همه جا یکپارچه سفید! هراسی از گم شدن نداشیم زیرا ما دیگر بعد از بیست در دامن کوهی که بزرگ شده‌ایم حتی سنگ ریزه‌هایش را هم میشناختیم!
اما دو-سه سالی است که وضعیت خراب شده! رد شدن اتوبانی از آن، دامنه کوه را با خاک یکسان کرده!
شاید هم وضعیت من خراب شده! انگار پیر شده‌ام! از چیزی که بیش از همه از آن هراس دارم! صد البته منظور بالارفتن سن نیست!...

۱۳۹۲ دی ۱۹, پنجشنبه

Cloud Internet Explorer

این روزها که مجبور بودم به سامانه گلستان دانشگاه سر بزنم، مجبور بودم از سیستم‌های دوستان که رویشان ویندوز نصب بود استفاده کنم. تا اینکه امروز به یک برنامه خوب برای این کار برخوردم؛ Cloud Internet Explorer که برای مرورگر کروم (کرومیوم) نوشته شده‌است.
گفتن ندارد که IE Tab روی پلتفرم‌های شبه یونیکس کار نمی‌کند. فعلا فقط همین را داریم. البته کمی با کندی مواجه می‌شوید اما در کل خوب است.

۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

نظریه محاسبه و ...

این ذهن لعنتی علاقمند به نظریه محاسبه و طراحی الگوریتم شده است.
از هفته بعد که امتحانها تمام شود مینشینم و حسابی مطالعه میکنم.
این وسط از امسال آزمون ارشد علوم کامپیوتر سخت تر شده است و تغییر رشته را برای من دشوارتر کرده!

۱۳۹۲ دی ۱۵, یکشنبه

زمان

وقتی سردرگمی، زمان به شکل هولناکی زود میگذرد ...

۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

گاهی ...

گاهی تمام دلخوشی‌ام این عکس پروفایل بلاگرم که در یکسال و چهارماهگی از من گرفته شده است، میشود.
سرشار از زندگی است...