۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

ده کتاب

رسم شده است که دوستان ده کتاب تاثیرگذار زندگیشان را لیست می‌کنند. من اما هرچه فکر کردم نتوانستم ده کتاب تاثیرگذار را در زندگی‌ام پیدا کنم! فقط دو نکته را متذکر میشوم:
1-به طور کلی کتابهای فلسفی در شکل‌گیری تفکر انتقادی در من بسیار موثر بوده‌اند. بخصوص فیلسوفان تحلیلی معاصر! البته هیچ تفکر فلسفی خاصی در من اثر نکرد! به جز یک مورد: نگاه خاص جان سرل به مسائل فلسفه ذهن! هرجند با او در موافقت کامل نباشم! عموما دوستان می‌گویند نظرگاهی که تو به آن متمایلی (یافتن پاسخ علمی برای سوالات فلسفه ذهن) به طور ضمنی تاثیر جان سرل است.
2-کتاب راهنمای کاربران مغز، جان جی ریتی،‌ ترجمه رضا امیررحیمی، نشر نیلوفر. هرچند از ترجمه چندان راضی نبودم. اما این کتاب از چند جهت مرا تحت تاثیر قرار داد: 1-علاقه دوباره و حتی بیشتر من به روانشناسی را برانگیخت 2-تصور من از مغز را کاملا عوض کرد 3- چیزهای زیادی از آن یاد گرفتم.
 3- مسلما در طول زندگی کتابهایی خوانده‌ام که تاثیر گذار بوده‌اند اما آنقدر تاثیر شگرفی نداشته‌اند که در ذهن من مانده باشد.

به جز ذکر دو نکته بالا مایلم که از انسانها و شرایطی که زندگی من آنگونه که الان هست را ساخته‌اند یاد کنم.
علاقه به طبیعت و طبیعت گردی و کوهنوردی: پدرم احتمالا موثرترین چهره در این علاقه باشد. من را از سن چهار پنج سالگی کوه میبرد. موقعیت خانه‌مان ( بر روی دامنه کوه) هم بسیار موثر بوده.
علاقه به حیوانات و گیاهان: این تاثیر از ناحیه خانواده بود.البته وجود حیوانات زیاد در منطقه هم مزید بر علت. خانواده‌ای که علاقه زیادی به حیوانات و گیاهان داشتند. و بچه‌ را از حیوانات نمیترساندند. من به یاد ندارم که حیوان آزاری کرده باشم، فقط یکبار یک مارمولک را کشتم که هنوز هم ناراحتم سر این موضوع. حتی همین الان بچه‌های فامیل که به خانه‌مان می‌اید برای ساکت کردن بچه‌ها آنها را پیش گربه‌ای که یحتمل روی دیوار خانه نشسته میبریم. یادم می‌اید وقتی خیلی کوچک بودم و یک برگ از درخت کندم خواهرم به من گفت که تو دوست داری ناخن یا پوستت را کسی بکَند؟! این درخت هم الان آن حس را دارد.
علاقه به علم: بیشتر خواهر و بردارم تاثیرگذار بودند.
علاقه به هنر: کشف این استعداد را مدیون مدیر هنرمند دبستانمان هستم. البته بعد از آن پیگیری برادرم هم بسیار موثر بود.
علاقه به فلسفه:این یکی را نمیدانم که در دامن من گذاشت؟! اما زمینه دینی خانواده بی‌تاثیر نبوده. از الهیات تا فلسفه فقط یک گام است. گام تعبد به تعقل!
علاقه به ورزشهای رزمی: تا آنجا که یادم می‌آید بیشتر تحت تاثیر فیلمهای بروسلی که از قضا زمانی که 6-7 سالم بود زیاد پخش میشد، بود .البته برادرم هم که تکواندو کار کرده بود بی تاثیر نبود.

این نوع نگاه شاید بیش از حد تاکید بر محیط دارد و شاید حتی جبرگرایانه باشد. من مناقشه‌ای بر سر آن نمیکنم اما به نظرم محیط بسیار موثر است. راجع به جبر هم من آنچنان به اختیار خوش بین نیستم!
نکته آخر: با خواندن این نوشته شاید به ذهن خواننده متبادر شود که آه چه خانواده گل و بلبلی! من در این نوشته  سعی داشتم که علاقه و عادت‌هایی خوبی را که تا الان هم با من است را بنویسم. قطعا خانواده تاثیرات بدی هم بر من گذاشته‌اند که آن را شاید در مجالی دیگر بنویسم.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

چند سالته؟!

من کلا زیاد فیلم نمی‌بینم! اگر حوصله‌ایی شود دو-سه ماهی یکبار شاید یک فیلم آن هم از نوع جنایی که اندکی اکشن هم باشد، می‌بینم. اما دوستی یک دیالوگ از فیلمی را برایم تکرار کرد که برایم جالب بود:
-چند سالته؟
-اگه حالم خوب باشه 16 سال اگه نه 24 سال!
-الان چند سالته؟
-هزار سال!
واقعا همینطور است! نمونه‌اش خود من زمانی حس میکردم 30 40 ساله ام (دانشگاه عامل اصلی رخوت و بدحالی بود!) اما الان حدودا 15 ساله‌ام!
اینها را گفتم تا نکته‌ای بگویم: «انسان می‌تواند خود را جوان نگاه دارد حالا هرچند سالش که باشد یا می‌تواند خود را پیرکند حتی اگر 20 ساله باشد!»
حالا شما چند ساله‌اید؟!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

زندگی... شاید همین باشد

  «هر فعالیتی که به ما حس مقصود و موفقیت ببخشد، که باعث شود از زنده بودن خوشحال باشیم، می‌تواند به ما کمک کند از مغزمان مراقبت کنیم و آن را تغذیه کنیم. بسیاری از آدمها کارهایی که دوست دارند، و چیزهایی را که می‌دانند برایشان لازم است به زمان دیگری در زندگی به عقب می‌اندازند، تلاش می‌کنند ابتدا ضروریات دنیا را از جلوی پای خود بردارند؛ چه اشتباه بزرگی!
... رژیمی از فعالیت ثابت و تحریک کننده بهترین نسخه مصائب ماست. و مغز را در حالتی از تغییر، جریان، تأیید و انتظار مدوام نگه می‌دارد و از این‌رو غوغا، شکنندگی، خودناباوری، و سکونی را کاهش میدهد که همه‌ی ما باید با آن بسازیم.» راهنمای کاربران مغز، جان جی ریتی، ترجمه رضا امیررحیمی، نشر نیلوفر، صفحه 546 و 547

خب دست به کار شوید! بگردید و ببنید در زندگی دوست داشتید چه کاری بکنید ولی انجام نداده‌اید! همان را انجام دهید!
یک توصیه فراتر: فقط یک کار! کاری که هیچگاه در مخیله‌تان نمیگنجید که روزی انجام بدهید را شروع کنید! (این توصیه را یادگاری از من داشته باشید، هیچ وقت از این کار پشیمان نمی‌شوید!)
زندگی ...
شاید همین باشد!