دیوید چالمرز آزمون ذهنی دارد که میخواهد نشان دهد آگاهی و امور ذهنی مبتنی بر فیزیک ما نیست. این آزمون از این قرار است:
تصور کنید موجودی از نظر کارکرد به تمامه شبیه ماست اما فاقد آگاهی و حالات ذهنی است. اگه چنین موجودی قابل تصور باشد امکان وجود هم دارد. اگر چنین موجودی ممکن باشد پس حالات آگاهانه بر مغز مبتنی نیست.
نقد کلاسیک به این آزمون ذهنی همان رابطه تصور پذیری و امکان هست. در واقع هر چه که قابل تصور باشد ممکن نیست. دکتر شیخ رضایی همیشه مثال خوبی میزنند؛ مثلا ما میتوانیم تصور کنیم ذرهای با سرعت بیشتری نسبت به نور حرکت کند. (تصور این به مراتب راحتتر از تصور زامبی است!) اما علم فیزیک چنین امکانی را نفی میکند.
نقد دیگری که به این برهان میتوان کرد چنین است: این برهان به شکل ظریفی مصادره به مطلوب است. یعنی امکان تصور آن وقتی برای ما ممکن است که از پیش پذیرفته باشیم آگاهی و حالات ذهنی مبتنی بر مغز نیستند!. در واقع این استدلال شباهت ظریفی به استدلال دکارت برای اثبات نفس دارد؛ دکارت میگوید میتوانم تصور کنم که بدن نداشته باشم. و چالمرز میگوید میتوان تصور کرد که ذهن نداشته باشم!.
نقد دیگر تحقیقات عصب پایه در مورد آگاهی است که در علوم شناختی صورت میگیرد. این تحقیقات گرچه هنوز در ابتدای راه هستند و اندک، اما امیدوار کنندهاند.
۳ نظر:
در خصوص نقد اولتان. تا جایی که می دانم، کسانی مثل اسمارت که در صدد پاسخ به همین نوع نقد شما(یا بهتر بگویم، حرف دکتر شیخ رضایی) برآمدند به scientific theory متوسل شده اند و گفته اند، علم هنوز به ان مرحله نرسیده است که این تصور را ممکن کند.
به فاطمه:
نقد اسمارت جای فکر دارد! و نقد خوبی است. ممنون که اطلاع دادید.
البته نقد اسمارت در مورد مثال نور شاید کارگر باشد. اما مثالهای دیگری را میتوان زد که نقد اسمارت روا نباشد.
مثال دوقلوی زمین از پاتنم را به یاد بیارید. پاتنم میگه یک مادهای دارند که تمام خواص فیزیکی و شیمیاییاش شبیه آب است اما فرمولش XYZ است. خوب تصور این کار راحتی است. اما میشود گفت اگر مادهای تمام خواص فیزیکی و شیمیاییش همانند آب باشد قطعا فرمولش H2O است! و امکان ندارد چیز دیگری باشد.
یا مثلا تصور جهان ممکنی که در آن نمک شور نباشد. اما باز میشود گفت اگر نمک NaCl است باید شور باشد و امکان ندارد شور نباشد و ...
ارسال یک نظر