۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه
۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه
هیجان؟!
چرا وقتی آخرش میمیریم به سمت کارهای پر هیجان و مخاطرهآمیز نرویم؟! به طور مثال الان من سقوط آزاد یا چتر بازی نمیکنم! یا کوههای دشوار و پر مخاطره نمیروم (البته امید دارم که هر دو کار را انجام دهم!) اما چه تظمینی هست که همین امروز در حالی که از خیابان عبور میکنم یک ماشین با سرعت به من نزند؟! یا مثلا در یک حمله یا سرقت مسلحانه در حالی که به طور خیلی عادی مشتری یک مغازه طلا فروشی هستم، کشته نشوم؟! چرا به دنبال زندگی راحت و بیخطر باشم در حالی که بسیاری از خطراتی که هیچ لذتی هم ندارد در اطراف من پر است؟! یا حتی اگر هیچ حادثهای هم باعث مرگ من نشود 30 - 40 سال دیگر بر اثر سرطان یا سکته یا به مرگ طبیعی خواهم مرد! خب کدام را انتخاب میکنیم: 20-30 سال زندگی پرشور و هیجان و البته مخاطره آمیز یا 70-80 سال زندگی عاری از نشاط و در حالی از خطر به کنجی گریختیم؟! من اولی را انتخاب میکنم، شما چطور؟! البته پر واضح است که ممکن است که کارهای پرمخاطره انجام دهیم و 70-80 سال زندگی کنیم! مثل بوریس کرشونف!
۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سهشنبه
Inception?!
نوشته مربوط به روز شنبه 11 بهمن میباشد.
فیلم Inception رو از روی مغز من ساختن!
دیشب کولهمو بستم که امروز صبح برم کوه مثلا!
حدود ساعت 5 صبح با صدای باد شدید و رعد و برق از خواب بیدار شدم و بعدش
سریع خوابم برد و خواب دیدم که عکس ماهوارهای منطقه رو دیدم تنگهای که
باید ازش عبور کنم به شدت یخ زده و فقط با تبر یخ و کمک کسی میشه ازش بالا
رفت!(میخواستم تنها برم!) بعد از این خواب بیدار شدم (خواب مرتبه دو) و تو یه خواب دیگه بودم که
دیدم هنوز ساعت 11.30 و اینکه ساعت 5 طوفان شده (واقعیت) و قضیه عکس
ماهوارهای و ... (خواب) خواب بوده! و هوا هم صاف صافه! و هنوز شش و نیم
ساعت وقت خواب مونده -:)
بعد ساعتم زنگ زد و از این خواب مرتبه اول هم به سلامتی بیدار شدم و دیدم واقعا طوفان شده! برنامه به شکل مسخرهای کنسل شد!
پ.ن: تو فکر اینم یه شی خاصی بزارم جیبم که ببینم واقعیت و خواب کدومه! بعد فِرِش بدم ببینم میچرخه تا ابد یا میافته!
اشتراک در:
پستها (Atom)