۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

در خواب بدیدم...

در خواب بدیدم
ربات‌های غول‌پیکر (همانها که در فیلم‌ها همه چیز را خراب می‌کنند!) در خیابان حرکت می‌کردند و با مردم بحث فلسفی می‌کردند!

۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

کپی رایت و پتنت

این مطلب را بخوانید. البته خودم باید مطلب مستقلی در این باره بنویسم اما عجالتا روشنگر است. نظرات را هم بخوانید.

پ.ن: لطفا نظر و برداشت خود را بنویسید!

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

شبه پارادوکس یابلو

a) این جمله صادق است.
a صادق است اگر صادق باشد. a کاذب است اگر کاذب باشد. و از طرفی هیچ دستاویزی هم نداریم که صدق و کذب این جمله را تعیین کنیم. درنتیجه ظاهرا نه صادق است و نه کاذب. (اقتباس از منطق، گراهام پریست، بهرام اسدیان، نشرماهی، صفحه ۵۹ و ۶۰)
با شیوه پارادوکس یابلو هم میتوان چنین پارادوکسی ترتیب داد:
S1) همه جملات بعد صادق‌اند
S2) همه جملات بعد صادق‌اند
S3) همه جملات بعد صادق‌اند
  .
  .
  .
یا به شیوه خود یابلو:
S1) For all k>1, Sk is true
S2) For all k>2, Sk is true
S3) For all k>3, Sk is true
  .
  .
  .
خوب Sn صادق است اگر صادق باشد (فهمش ساده است)
و Sn کاذب است اگر کاذب باشد:
Sn) For all k>n, Sk is true -> F
Sn) For some k>n, Sk is untrue -> T
یعنی دست کم یک Sk بزرگتر از n کاذب است. در نتیجه  Sn کاذب است.
در اینجا هم دستاویزی برای تعیین صدق و کذب جمله نداریم و درنتیجه انگار باید بپذیریم که Sn نه صادق است و نه کاذب.
در حالی که پارادوکس یابلو اصل اجتماع نقیضین را به چالش می‌کشد، پارادوکس بالا اصل طرد شق ثالث یا ارتفاع نقیضین را به چالش می‌کشد. و واضح است که راه حل تارسکی برای این دو پارادوکس کارا نیست (چون خود ارجاع نیستند). انگار باید فکری به حال اصل دو ارزشی کرد!
نکته دوم اینکه در تمام پارادوکسها با اصول و قواعد کلاسیک برهان می‌اوریم.
نکته جالب توجه دیگر ساختار مشابه و هم ارزی پارادوکس یابلو و پارادوکس دروغگو؛ و دو پارادوکس بالا است. به عبارت دیگر پارادوکسهای خود ارجاع به پارادوکسهای غیر خود ارجاع قابل تبدیل‌اند.

۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

خواب زمستانی

در جایی میخواندم که ما انسانها افسردگی‌‌ای که با پاییز شروع می‌شود را از حیواناتی که برای جان سالم بدر بردن از سرما به خواب زمستانی فرو میرفته‌اند به ارث برده‌ایم. و این در قیاس با این که مغز چیزهای غیرضروری را از بین میبرد چیز عجیبی است که این خاصیت هنوز در مغز ما مانده است!(غیرضروری به جهت شهرنشینی جدید و وسایل گرمایشی و نورهای مصنوعی)
اما خود من متفاوت ام. اصلا در ۶ ماه اول نمی‌توان کاری انجام دهم و ۶ ماه دوم پرکارتر و پویاتر هستم. حالا دو تبیین علمی می‌شود کرد:
۱:اجداد من به خواب تابستانی فرو میرفته‌اند!
۲:مغز من نه تنها این چیز غیر ضروری حذف کرده بلکه عکسش را (غیرضروری تر!) جایگزین کرده!

۱۳۹۲ آذر ۲۷, چهارشنبه

پارادوکس یابلو (Yablo's Paradox)

در این نوشته قصد تقریر پارادوکس استفان یابلو(استاد فلسفه دانشگاه MIT) را دارم.
تصور کنید تعداد نامتناهی جمله داریم که با ,... S1 , S2 شماره گذاری شده‌اند و هر جمله بیان میکند که: «تمام جملات بعدی کاذب اند!»
(S1) For all k>1, Sis untrue
(S2) For all k>2, Sis untrue
(S3) For all k>3, Sis untrue
  .
  .
  .
خوب حالا بیاید فرض کنیم که Sn صادق است:

(Sn) For all k>n, Sis untrue -> T
و طبق محتوای جمله:

(Sn+1) For all k>n+1, Sis untrue -> F

بدیهی است که n+1>n. در نتیجه Sn صادق است اگر  Sn کاذب باشد.

تا اینجا خواننده هوشمند خود حدس میزند که از کذب چگونه به صدق میرسیم اما برای اینکه مطلب کامل شود فرض کنیم Sn کاذب باشد:
(Sn) For all k>n, Sis untrue -> F
پس نقیضش صادق است

(Sn) For some k>n, Sis true -> T

طبق محتوای جمله دست کم یک Sr وجود دارد به طوریکه r>n و صادق است:
(Sr) For all k>r, Sis untrue -> T
از آنجاییکه r هیچ ویژگی خاصی ندارد هر جمله‌ای می‌تواند باشد. در ثانی با توجه به اینکه r>n است، Sn کاذب است اگر Sn صادق باشد!
حالا طرف دوم شرطی هم کامل شد. نتیجه:
«Sn صادق است اگر و تنها اگر کاذب باشد» یا « Sn کاذب است اگر و تنها اگر صادق باشد»
نکته آخر: با توجه به اینکه Sn هیچ ویزگی متمایزی ندارد برهان بالا برای پارادوکسی بودن Sn، برای تمام جملات این رشته نامتناهی صادق است.
--------------------------------
از راسل به بعد تصور این بود که خود ارجاعی باعث ایجاد پارادوکس در زبان ما می‌شود. اما پارادوکس بالا خود ارجاع نیست!
البته بحث‌های فراوانی حول این پارادوکس شکل گرفته‌است که آیا خود ارجاع هست یا نه؟!
*******************
منبع:

پارادوکس را از این منبع گرفتم اما برهان پارادوکسی بودن از خودم هست (البته بازهم با الهام از این مقاله!)

۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

مادربزرگم

دوشنبه هفته پیش مادربزرگم مرد.
از معدود افرادی بود که مرا دوست میداشت.

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

نا امیدی

هر روز با نا امیدی از خواب بیدار می‌شوم و شب نا امیدتر به خواب میروم!
عجب حس آزار دهنده‌ای است این «نارضایتی از خود»!


 با خود می‌گویم چه می‌شد چشم‌هایم را می‌بستم و وقتی باز می‌کردم این زندگی سگی پایان یافته بود.
هرکسی که میخواهد به من امید بدهد حرفهایی میزند که من مدتها پیش هزاران بار برای خود تکرار کرده‌ام اما جواب نداده.
این دانشگاه عجب جای بدی است یا شاید من در جای بدش ایستاده‌ام.
***********************
*جمعه شب با دوتا از دوستان دبیرستانیم در کوچه‌های حوالی مدرسه‌مان قدم میزدیم و صحبت میکردیم و یادم افتاد چقدر آن زمان شاد بودیم و خودمان نمی‌دانستیم!
**کورسوی امیدی هنوز مرا فرا می‌خواند تا از این موقعیت فرار کنم ولی افسوس که پاهایم ناتوان شده‌است و لنگ لنگان بدنبالش میروم. و هیچکس هم نیست که دستم را بگیرد.

۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

اندر حکایت تفکر انتقادی در میان استادان فلسفه دانشگاه تهران

مهدی قوام صفری
در نقد اخلاق کانت:
اینو مادربزرگ من هم می‌گفت.
در مقابل پرسش یکی از بچه‌ها در مورد هیوم:
-هیوم هم مثل تو بد می‌نشسته سر کلاس.
-الان توی امریکا طرف از دخترش بچه داره و این تقصیر هیوم بوده.
گاه و بی گاه:
پس قرآن چی‌میگه؟!

و اما یک جمله شاهکار:
در منطق صوری سازی تام امکان ندارد!!!

حمید طالب زاده
اینو متکلما میگن! هه!
 این فلسفه الهیه!!! (فلسفه اسلامی مدنظر است)
اگه لایب نیتس نبود ما الان دنبال هسته‌ای نبودیم!!! (شوخی: عامل اصلی همه تحریم‌ها لایب نیتس است)

 سعیده کوکب
در استدلال آوردن برای دوگانه انگاری!
ما وقتی حرف میزنیم میگیم «جسم من» پس به جز جسم چیز دیگری داریم!
من: خوب ما «روح من» هم میگیم. پس انسان سه ساحتیه!
کوکب با عصبانیت: نه دیگه همین دو ساحته!!!!!!

استادان دیگری هم هستند که یا من با آنها کلاس نداشته‌ام (خاتمی، غفاری و ...) یا اساسا اهل موضع گیری نیستند (بهشتی و کوکب (مورد بالا از نوادر بود) )

حالا با این اوضاع فلسفه چگونه پیشرفت میکند؟!
 من هم از همین تریبون! استفاده میکنم و فریاد میزنم:
ای کسانی که به دام فلسفه دانشگاهی ایران نیفتاده‌اید!،
ای کسانی که الان برای کنکور میخونید!،
ای کسانی که برای ارشد قصد تغییر رشته به فلسفه دارید!،
شما را به هر آنچه دوست میدارید قسم فلسفه نخوانید.
به عنوان یک بدبخت شده و به دام افتاده فریاد میزنم که فلسفه نخوانید!

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

چه جای من که در این روزگار بی‌فریاد
ز دست جور تو، ناهید بر فلک نالید!