۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

شبه پارادوکس یابلو

a) این جمله صادق است.
a صادق است اگر صادق باشد. a کاذب است اگر کاذب باشد. و از طرفی هیچ دستاویزی هم نداریم که صدق و کذب این جمله را تعیین کنیم. درنتیجه ظاهرا نه صادق است و نه کاذب. (اقتباس از منطق، گراهام پریست، بهرام اسدیان، نشرماهی، صفحه ۵۹ و ۶۰)
با شیوه پارادوکس یابلو هم میتوان چنین پارادوکسی ترتیب داد:
S1) همه جملات بعد صادق‌اند
S2) همه جملات بعد صادق‌اند
S3) همه جملات بعد صادق‌اند
  .
  .
  .
یا به شیوه خود یابلو:
S1) For all k>1, Sk is true
S2) For all k>2, Sk is true
S3) For all k>3, Sk is true
  .
  .
  .
خوب Sn صادق است اگر صادق باشد (فهمش ساده است)
و Sn کاذب است اگر کاذب باشد:
Sn) For all k>n, Sk is true -> F
Sn) For some k>n, Sk is untrue -> T
یعنی دست کم یک Sk بزرگتر از n کاذب است. در نتیجه  Sn کاذب است.
در اینجا هم دستاویزی برای تعیین صدق و کذب جمله نداریم و درنتیجه انگار باید بپذیریم که Sn نه صادق است و نه کاذب.
در حالی که پارادوکس یابلو اصل اجتماع نقیضین را به چالش می‌کشد، پارادوکس بالا اصل طرد شق ثالث یا ارتفاع نقیضین را به چالش می‌کشد. و واضح است که راه حل تارسکی برای این دو پارادوکس کارا نیست (چون خود ارجاع نیستند). انگار باید فکری به حال اصل دو ارزشی کرد!
نکته دوم اینکه در تمام پارادوکسها با اصول و قواعد کلاسیک برهان می‌اوریم.
نکته جالب توجه دیگر ساختار مشابه و هم ارزی پارادوکس یابلو و پارادوکس دروغگو؛ و دو پارادوکس بالا است. به عبارت دیگر پارادوکسهای خود ارجاع به پارادوکسهای غیر خود ارجاع قابل تبدیل‌اند.

۸ نظر:

reza گفت...

به نظرم این پارادوکس تو قوی نیست. درست است که روشی نداریم(نه روش منطقی نه روش تجربی) تا تعیین کند که این گزاره های تو(یا حتی گزاره خودارجاع این جمله که می گویم صادق است) صادق است یا کاذب اما اولا می توان بر اساس نظریه ی پوزیتیویستی معنا که در آن شرایط صدق و کذب وجود ندارد، گفت که اصلا این شبه گزاره ای بی معنا است و نه گزاره که بخواهیم برایش ارزش صدقی قائل شویم و درواقع همانند آن است که بگوییم "صندلی از من برای میز آسمان دین آشپری کردن" و ثانیا در این جا می توان بر اساس همین مساله که می توان اصلا این را گزاره به حساب نیاورد، این حرف را که چنین حرفی نقد به نظریه ی تارسکی است را زیر سوال برد

Nomad گفت...

اولا نظریه صدق پوزیتیویستی خود شکن است و طبق این نظریه خود نظریه بی معناست!
ثانیا طبق این نظریه معنا، پارادوکس دروغگو هم بی معناست!چون ما برای پارادوکس دروغگو هم هیچ راهی نداریم که تعیین کنیم که صادق است یا کاذب (یا حقیقیه)
ثالثا پارادوکس بالا محتوا دارد اما جمله "صندلی از من برای میز آسمان دین آشپری کردن" هیچ محتوایی ندارد.
رابعا پارادوکس بالا معنادار است! و ما شهودا میان این پارادوکس و جمله "صندلی از من برای میز آسمان دین آشپری کردن" تمایز میگذاریم.
خامسا تارسکی نمی‌گوید چون هیچ راهی برای تعیین صدق و کذبش نداریم پس بی معناست. بلکه بحث تارسکی بر سر خود ارجاعی و مراتب زبان است که بحثش مفصل است.

reza گفت...

میدونم تارسکی چی میگه و حرفم این بود که اگه باید اول یک چیز را معنادار و گزاره بدونیم تا بعد بتونیم سخن از اینکه راه حل تارسکی جواب میده یا نه بگیم

Nomad گفت...

اتفاقا تارسکی با راه حلش میخواد بگه که پارادوکس دروغگو بی معناست.نه این که اول ببینم اون رو معنادار میدونیم یا نه، بعد بریم سراغ راه حل تارسکی!

reza گفت...

قانع شدم!
فکر کنم ت هم مث ناصرمحمدی که با یادآوری "مگه خنده داره؟!" همش میخنده، ت هم با یادآوری "دوست پسر...!" برا خودت میخندی!!!

Nomad گفت...

هنوزم یادش میفتم خنده‌ام میگیره!

reza گفت...

میگم این قسمت نظراتت چفت و بست نداره یا زودی تایید کردی؟

Nomad گفت...

نظرات نیاز به تایید ندارن،‌وقتی بنویسی همون موقع میاد.