۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

در خواب بدیدم...

در خواب بدیدم
ربات‌های غول‌پیکر (همانها که در فیلم‌ها همه چیز را خراب می‌کنند!) در خیابان حرکت می‌کردند و با مردم بحث فلسفی می‌کردند!

۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

کپی رایت و پتنت

این مطلب را بخوانید. البته خودم باید مطلب مستقلی در این باره بنویسم اما عجالتا روشنگر است. نظرات را هم بخوانید.

پ.ن: لطفا نظر و برداشت خود را بنویسید!

۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

شبه پارادوکس یابلو

a) این جمله صادق است.
a صادق است اگر صادق باشد. a کاذب است اگر کاذب باشد. و از طرفی هیچ دستاویزی هم نداریم که صدق و کذب این جمله را تعیین کنیم. درنتیجه ظاهرا نه صادق است و نه کاذب. (اقتباس از منطق، گراهام پریست، بهرام اسدیان، نشرماهی، صفحه ۵۹ و ۶۰)
با شیوه پارادوکس یابلو هم میتوان چنین پارادوکسی ترتیب داد:
S1) همه جملات بعد صادق‌اند
S2) همه جملات بعد صادق‌اند
S3) همه جملات بعد صادق‌اند
  .
  .
  .
یا به شیوه خود یابلو:
S1) For all k>1, Sk is true
S2) For all k>2, Sk is true
S3) For all k>3, Sk is true
  .
  .
  .
خوب Sn صادق است اگر صادق باشد (فهمش ساده است)
و Sn کاذب است اگر کاذب باشد:
Sn) For all k>n, Sk is true -> F
Sn) For some k>n, Sk is untrue -> T
یعنی دست کم یک Sk بزرگتر از n کاذب است. در نتیجه  Sn کاذب است.
در اینجا هم دستاویزی برای تعیین صدق و کذب جمله نداریم و درنتیجه انگار باید بپذیریم که Sn نه صادق است و نه کاذب.
در حالی که پارادوکس یابلو اصل اجتماع نقیضین را به چالش می‌کشد، پارادوکس بالا اصل طرد شق ثالث یا ارتفاع نقیضین را به چالش می‌کشد. و واضح است که راه حل تارسکی برای این دو پارادوکس کارا نیست (چون خود ارجاع نیستند). انگار باید فکری به حال اصل دو ارزشی کرد!
نکته دوم اینکه در تمام پارادوکسها با اصول و قواعد کلاسیک برهان می‌اوریم.
نکته جالب توجه دیگر ساختار مشابه و هم ارزی پارادوکس یابلو و پارادوکس دروغگو؛ و دو پارادوکس بالا است. به عبارت دیگر پارادوکسهای خود ارجاع به پارادوکسهای غیر خود ارجاع قابل تبدیل‌اند.

۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

خواب زمستانی

در جایی میخواندم که ما انسانها افسردگی‌‌ای که با پاییز شروع می‌شود را از حیواناتی که برای جان سالم بدر بردن از سرما به خواب زمستانی فرو میرفته‌اند به ارث برده‌ایم. و این در قیاس با این که مغز چیزهای غیرضروری را از بین میبرد چیز عجیبی است که این خاصیت هنوز در مغز ما مانده است!(غیرضروری به جهت شهرنشینی جدید و وسایل گرمایشی و نورهای مصنوعی)
اما خود من متفاوت ام. اصلا در ۶ ماه اول نمی‌توان کاری انجام دهم و ۶ ماه دوم پرکارتر و پویاتر هستم. حالا دو تبیین علمی می‌شود کرد:
۱:اجداد من به خواب تابستانی فرو میرفته‌اند!
۲:مغز من نه تنها این چیز غیر ضروری حذف کرده بلکه عکسش را (غیرضروری تر!) جایگزین کرده!

۱۳۹۲ آذر ۲۷, چهارشنبه

پارادوکس یابلو (Yablo's Paradox)

در این نوشته قصد تقریر پارادوکس استفان یابلو(استاد فلسفه دانشگاه MIT) را دارم.
تصور کنید تعداد نامتناهی جمله داریم که با ,... S1 , S2 شماره گذاری شده‌اند و هر جمله بیان میکند که: «تمام جملات بعدی کاذب اند!»
(S1) For all k>1, Sis untrue
(S2) For all k>2, Sis untrue
(S3) For all k>3, Sis untrue
  .
  .
  .
خوب حالا بیاید فرض کنیم که Sn صادق است:

(Sn) For all k>n, Sis untrue -> T
و طبق محتوای جمله:

(Sn+1) For all k>n+1, Sis untrue -> F

بدیهی است که n+1>n. در نتیجه Sn صادق است اگر  Sn کاذب باشد.

تا اینجا خواننده هوشمند خود حدس میزند که از کذب چگونه به صدق میرسیم اما برای اینکه مطلب کامل شود فرض کنیم Sn کاذب باشد:
(Sn) For all k>n, Sis untrue -> F
پس نقیضش صادق است

(Sn) For some k>n, Sis true -> T

طبق محتوای جمله دست کم یک Sr وجود دارد به طوریکه r>n و صادق است:
(Sr) For all k>r, Sis untrue -> T
از آنجاییکه r هیچ ویژگی خاصی ندارد هر جمله‌ای می‌تواند باشد. در ثانی با توجه به اینکه r>n است، Sn کاذب است اگر Sn صادق باشد!
حالا طرف دوم شرطی هم کامل شد. نتیجه:
«Sn صادق است اگر و تنها اگر کاذب باشد» یا « Sn کاذب است اگر و تنها اگر صادق باشد»
نکته آخر: با توجه به اینکه Sn هیچ ویزگی متمایزی ندارد برهان بالا برای پارادوکسی بودن Sn، برای تمام جملات این رشته نامتناهی صادق است.
--------------------------------
از راسل به بعد تصور این بود که خود ارجاعی باعث ایجاد پارادوکس در زبان ما می‌شود. اما پارادوکس بالا خود ارجاع نیست!
البته بحث‌های فراوانی حول این پارادوکس شکل گرفته‌است که آیا خود ارجاع هست یا نه؟!
*******************
منبع:

پارادوکس را از این منبع گرفتم اما برهان پارادوکسی بودن از خودم هست (البته بازهم با الهام از این مقاله!)

۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

مادربزرگم

دوشنبه هفته پیش مادربزرگم مرد.
از معدود افرادی بود که مرا دوست میداشت.

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

نا امیدی

هر روز با نا امیدی از خواب بیدار می‌شوم و شب نا امیدتر به خواب میروم!
عجب حس آزار دهنده‌ای است این «نارضایتی از خود»!


 با خود می‌گویم چه می‌شد چشم‌هایم را می‌بستم و وقتی باز می‌کردم این زندگی سگی پایان یافته بود.
هرکسی که میخواهد به من امید بدهد حرفهایی میزند که من مدتها پیش هزاران بار برای خود تکرار کرده‌ام اما جواب نداده.
این دانشگاه عجب جای بدی است یا شاید من در جای بدش ایستاده‌ام.
***********************
*جمعه شب با دوتا از دوستان دبیرستانیم در کوچه‌های حوالی مدرسه‌مان قدم میزدیم و صحبت میکردیم و یادم افتاد چقدر آن زمان شاد بودیم و خودمان نمی‌دانستیم!
**کورسوی امیدی هنوز مرا فرا می‌خواند تا از این موقعیت فرار کنم ولی افسوس که پاهایم ناتوان شده‌است و لنگ لنگان بدنبالش میروم. و هیچکس هم نیست که دستم را بگیرد.

۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

اندر حکایت تفکر انتقادی در میان استادان فلسفه دانشگاه تهران

مهدی قوام صفری
در نقد اخلاق کانت:
اینو مادربزرگ من هم می‌گفت.
در مقابل پرسش یکی از بچه‌ها در مورد هیوم:
-هیوم هم مثل تو بد می‌نشسته سر کلاس.
-الان توی امریکا طرف از دخترش بچه داره و این تقصیر هیوم بوده.
گاه و بی گاه:
پس قرآن چی‌میگه؟!

و اما یک جمله شاهکار:
در منطق صوری سازی تام امکان ندارد!!!

حمید طالب زاده
اینو متکلما میگن! هه!
 این فلسفه الهیه!!! (فلسفه اسلامی مدنظر است)
اگه لایب نیتس نبود ما الان دنبال هسته‌ای نبودیم!!! (شوخی: عامل اصلی همه تحریم‌ها لایب نیتس است)

 سعیده کوکب
در استدلال آوردن برای دوگانه انگاری!
ما وقتی حرف میزنیم میگیم «جسم من» پس به جز جسم چیز دیگری داریم!
من: خوب ما «روح من» هم میگیم. پس انسان سه ساحتیه!
کوکب با عصبانیت: نه دیگه همین دو ساحته!!!!!!

استادان دیگری هم هستند که یا من با آنها کلاس نداشته‌ام (خاتمی، غفاری و ...) یا اساسا اهل موضع گیری نیستند (بهشتی و کوکب (مورد بالا از نوادر بود) )

حالا با این اوضاع فلسفه چگونه پیشرفت میکند؟!
 من هم از همین تریبون! استفاده میکنم و فریاد میزنم:
ای کسانی که به دام فلسفه دانشگاهی ایران نیفتاده‌اید!،
ای کسانی که الان برای کنکور میخونید!،
ای کسانی که برای ارشد قصد تغییر رشته به فلسفه دارید!،
شما را به هر آنچه دوست میدارید قسم فلسفه نخوانید.
به عنوان یک بدبخت شده و به دام افتاده فریاد میزنم که فلسفه نخوانید!

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

چه جای من که در این روزگار بی‌فریاد
ز دست جور تو، ناهید بر فلک نالید!

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

اختیار

در روزگاری که ذهنم به شدت مشغول مساله اختیار است و مدام با خودم میگویم وقتی انسان به جز این جسم فیزیکی (نظر من) چیز دیگری نیست اختیار چه معنایی می‌تواند داشته باشد؛ نقد روان-جامعه شناسانه خواهرم چیز جالبی بود:
با خنده «اگه از آدمهایی که زندگیشون روی رواله و موفقیت‌های زیادی کسب کرده‌اند بپرسی که انسان اختیار داره یا نه؟ جواب میدن صد البته که اختیار داره»

۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

FreeBSD

بلاخره بعد از دو روز تونستم این FreeBSD 9.2 رو رام کنم و نرم افزارها و محیط گرافیکی که می‌خواستم (XFCE4) رو روش نصب کنم الان دارم از آزادی، امنیت، سرعت و پایداری  لذت میبرم! و شما دوستان عزیز رو دعوت میکنم که به ما ب‍یوندید.
برای شروع میتونید یه سیستم عامل یوزر فرندلی مثل PC-BSD یا Linux mint یا Ubuntu رو انتخاب و نصب کنید. هر سوالی راجع به نصب داشتید میتونید از من بپرسید یا تو گوگل بزنید یا تو تالار گفتگوها بپرسید. حواستون باشه که اگه میخواین DualBoot کنید قبلش خوب روشهای نصب و غیره رو بخونید.
دو نکته راجع به سیستم عامل های Unix-Like:
۱: این سیستم عامل ها ویندوز نیستند، در نتیجه فکر نکنید که هرچی توی ویندوز دارید، آنجا هم دارید، البته نگران نباشید برخی از برنامه‌ها نسخه یونیکسی و لینوکسی دارند و یا مشابهشان پیدا میشود و برخی دیگر را هم با نرم افزار Wine میتوانید اجرا کنید.
۲: این سیستم عامل ها بیابان برهوت نیستند که هیچ چیز آنجا پیدا نشود ‍پس نترسید و امتحانشان کنید.

۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

عاشورا

امروز عاشورا
وقتی بزرگی مردان حاضر در کربلا را می بینم، بر کوچکی خود می گریم
بر کوچکی خود که به چه خفتهایی تن میدهم ککم هم نمی گزد!

۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

محرم

نمیدانم چرا از محرم بدم می آید!
شاید به خاطر  سخنران ها و مداحها شارلاتان که مردم ساده را میفریبند، باشد
شاید به خاطر آن ارازل و اوباشی که این یک ماه را جلو دار هیئت اند، باشد
شاید به خاطر آن حاجی بازاریها که ماه‌ها خون من و امثال من را در شیشه میکنند و این یک ماه را بر خون حسین میگریند!، باشد
شاید به خاطر آن کاسه لیسهای حکومت که کباده آزادگی می کشند و حسین حسین میکنند، باشد
شاید ...
نمیدانم
شاید...

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

اندکی صبر،

دهن سرویس است!

۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

دو کتاب در فلسفه ذهن

دو کتاب خوب برای آشنایی با فلسفه ذهن:
اولین کتاب:
آشنایی با فلسفه ذهن، حسین شیخ رضایی و امیراحسان کرباسی زاده، نشر هرمس
متن کتاب روان، جذاب و گیراست، و تقریبا مروری اجمالی بر آرا مهم در فلسفه ذهن معاصر است، و کتابی خوب برای شروع.
دومین کتاب:
درآمدی کوتاه به ذهن، جان سرل، ترجمه محمد یوسفی، نشر نی
این کتاب هم مقدماتی محسوب می‌شود و در واقع سرل در این کتاب هم فلسفه ذهن را معرفی میکند هم تقسیم بندیهای مرسوم در فلسفه ذهن را به چالش می‌کشد و در پایان نظر خود که به «طبیعی باوری زیست شناختی» * موسوم است را معرفی و به دفاع از آن می‌پردازد. شیوه جالب کتاب این است که ابتدا همه نظریه‌ها را معرفی می‌کندِ، و در سر فصل بعدی نقد همه نظریات، در بعدی جواب به نقدها، این گونه شما فرصت می‌کنید راجع به نظریه‌ها موضع بگیرید، در ذهنتان نقد کنید و بعد به سراغ نقد دیگران بروید.
ترجمه کتاب به نظرم خوب است.

biological naturalism *

۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

حریق خزان

آهنگی که بعد از مدت ها حال من را عوض کرد:


حریق خزان
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب، به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد میزد، لبریز می کرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش میسوخت، نگاهی که نفرین به پاییز می کرد
حریق خزان بود، حریق خزان بود
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش میسوخت گفتم :
«مسوز اینچنین گرم در خود مسوز
مپیچ اینچنین تلخ در خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هیچ»
من از جنگل شعله ها می گذشتم
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
فریدون مشیری
از اینجا دانلود کنید 

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

درک

کسی از من پرسید اینکه شما جوونا میگید "کسی مارو درک نمیکنه" یعنی چی؟
آن موقع جواب ندادم ولی الان جواب میدهم:
یعنی وقتی با حرارت داری راجع به افکارت با کسی صحبت میکنی مثل بز! نگاهت کند و آخرش بگوید ول کن بابا!

پ.ن: البته من این جمله رو به کار نمیبرم چون انتظار درک از کسی نه داشته و نه دارم و نه خواهم داشت.

۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

شاید باید زودتر

شاید باید همان موقع که من اول ابتدایی را دایم از کلاس اخراج میکردند فقط به این خاطر که کمی پر جنب و جوش بودم، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که سال دوم ابتدایی یک شعر را زیبا نوشته بودم و معلم سرم داد میکشید که خودت ننوشتی، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که سال اول دبیرستان شاهد چاقو کشی دبیرستانی‌ها در مدرسه‌ام بودم، قید تحصیل را میزدم... (وقتی ۹ سال تحصیل تاثیری نداشته باقی‌اش هم بیهوده‌است..)
شاید باید همان موقع که نمره انضباط دوستم با این معامله که برای معاون آموزشی مواد بیاورد بیست شده بود، قید تحصیل را میزدم ...
شاید باید همان موقع که با هزار بدبختی به خاطر علاقه تغییر رشته دادم و دیدم این جا هم جایی است بدتر از آنجا، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که آمدم بهترین دانشگاه ایران! و فقط مشتی ابله به نام استاد و تعداد زیادی دانشجوی رقت انگیز دیدم قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان زمان که ما حلقه مطالعاتی بپا کرده بودیم و به ما می‌گفتند به جای این کارها بنشینیم فیلم ببینیم باید قید تحصیل را میزدم ...
شاید باید زودتر قید تحصیل را میزدم...

... تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

جمله تکراری و برداشتی جدید

روزی هزار بار این جمله را می‌شنیدم اما این بار جلوه خاصی داشت:
«با توجه به تابلوهای راهنما مسیر خود را به درستی انتخاب کنید!»
بگذریم که «نکنید» شنیدم! یا شاید واقعا هم اشتباه گفته باشد!

۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

دوری از فلسفه

تقریبا از بعد از عید امسال به شدت از فلسفه دور شده‌ام. خیلی وقت است چیز درست و حسابی در فلسفه نخوانده‌ام. نمیدانم چرا ولی تقریبا متقاعد شده‌ام که در فلسفه ادامه تحصیل ندهم. در این میان منطق کمی فرق می‌کند، دغدغه‌های منطقی همچنان ادامه دارد؛ مخصوصا منطق فلسفی.
البته این به این معنی نیست که از فلسفه بیزار شده‌ام. علاقه به منطق فلسفی خود شاهدی بر آن است که به فلسفه علاقه دارم هنوز. اما معتقدم که فلسفه بصیرت افزا است و به تنهایی کاری از آن ساخته نیست! باید بنشیند کنار سایر علوم تا کاری کند. مثلا همین منطق فلسفی که با سوال فلسفی آغاز می‌شود بعد با ابزارهای ریاضی پیش می‌رود در انتها در علوم دیگر میوه میدهد. در این میان علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی بیشترین بهره را میبرند.
مورد دیگر فلسفه ذهن است که در کنار علوم شناختی شگفتی می‌آفریند. چندی پیش در شبکه سلامت مستندی در مورد مغز نشان میداد که دانشمندی آزمایشی انجام میداد که نشان میداد انسان اختیار ندارد*. البته جان سرل مخالفت میکرد و میگفت اختیار پیش فرض هر عمل ماست و این آزمایش نشان نمیدهد که انسان اختیار ندارد** و ...
تا به حال مستندی به این خوبی از تلویزیون ندیده بودم! این مستند دوباره سوالات فلسفه ذهنی من را برانگیخت و قصد دارم چندتا کتاب خوب در این زمینه بخوانم
خلاصه سرتان را در نیاورم، در آینده در یکی از این دو حوزه کار خواهم کرد البته کار سختی در پیش دارم، زیرا میخواهم بروم سراغ آن علوم! البته فلسفه را نیز با خود میبرم!

* آزمایش از این قرار بود که یک شخصی را جلوی کامپیوتر مینشاندند و از او میخواستند که هروقت اراده کرد کلید F3 را بفشارد. زمانی که او کلید را میزد زمان آن ثبت میشد؛ از طرفی سنسورهایی به مغز فرد وصل بود که فعالیت‌های مغزی را نشان میداد. تقریبا دوهزارم ثانیه فعالیت‌های مغزی زودتر از اراده شخص شروع می‌شد و این نشان میداد که مغز خودش همه کار را انجام میدهد و اراده یک توهم است!
** برای استدلال سرل به فصل هشتم کتاب Mind-a brief introduction که اخیرا دیدم ترجمه هم شده، مراجعه کنید. البته من هم نخوانده‌ام اما قصد دارم بخوانم.

تخصص گراییِ؛ رمز پیروزی بزرگان!

این تخصص گرایی همیشه برایم جالب بوده. این که آدم تخصصش در چیزی باشد و در حوزه های دیگر هیچ کاره باشد ایده وسوسه کننده ایست. من اما هیچگاه نتوانستم اینگونه باشم. از همان بچگی به کارهای مختلف سر میزدم و مدتی به شدت در آن قرق میشدم و پس از مدتی سراغ کار دیگر. نکته ای که وجود داشت این بود که دوست نداشتم در هیچکدام از این کارها فرد معمولی باشم و این واقعا نمیشد.
مثلا یک لیستی از ورزش هایی که من در طول زندگیم به آنها پرداخته ام:
تکواندو، فوتسال، هندبال، پینگ پنگ، والیبال، کونگ فو توآ.
که در نهایت کونگ فو مرا راضی کرد و خوشبختانه شاخه شاخه پریدن تمام شد و الان به آن مشغولم. فقط این نبود من به علم و ادبیات و ... هم علاقه داشتم. زمانی دوست داشتم زمین شناس شوم، مدتی دوست داشتم ریاضی دان شوم، مدتی می خواستم محیط زیست بخوانم، مدتی علوم اجتماعی، زمانی ادبیات و دست آخر فلسفه بر همه غالب شد. ولی اکنون آن هم مرا راضی نمیکند. این شاخه شاخه پریدنها باید زمانی تمام شود ولی انگار که من نمی توانم. 
به غیر از اینها از دوم ابتدایی به بعد تا چند وقت باید تا قبل از کتک خوردنم اثبات میکردم که خط خودم است و کسی مشق های مرا ننوشته؛ در نتیجه به خوشنویسی هم علاقه مند شدم و آن را تا الان پیگری می کنم.
حالا دو تا مسیله مهم دارم؛ یکی این که شاخه شاخه پریدن در علم کی تمام میشود؟ و یکی این که این سه حوزه را چگونه با هم به جلو ببرم؟ از هیچ کدام نمی توانم دل بکنم. وقتی داستان انسان های بزرگ را میشنوم یا می خوانم ناامید می شوم زیرا آنها عمدتا از بچگی به چیزی علاقه مند بوده اند و تا بزرگ سالی همان کار را تمام وقت ادامه می داده اند و در بقیه چیزها هم دست و پا چلفت! این یعنی تخصص گرایی!

شکل سوم قیاس

ضرب اول شکل سوم قیاس از این قرار است.

هر الف ب است
هر ب ج است
/ بعضی الف ج است

من این قیاس را به شکل زیر در منطق کلاسیک صورت بندی کردم.
 
(x)(Ax→Bx)
(x)(Bx→Cx)

 (Ex)(Ax&Cx)

آشکار است که با هیچ قاعده‌ای در منطق کلاسیک نمی‌توان از دو مقدمه به نتیجه حرکت کرد و در نتیجه صورت برهان بالا نامعتبر است. اما با کمی دقت متوجه میشویم اگر یک مقدمه اضافی داشته باشیم میتوانیم صورت برهان را معتبر بدانیم. آن این مقدمه است:
xAx
اما ما در منطق قدیم قاعده‌ای داریم که تقریبا این مقدمه را بدست میدهد
الموجبه فی صدقها لابد من وجود الموضوع
حال با این مقدمه اضافی می‌توانیم صورت برهان بالا را معتبر بدانیم. ولی یک سوال فلسفی اینجا سر بر می‌آورد.
آیا قاعده فوق معتبر است؟
جای تامل دارد! اگر بخواهیم مثال نقضی برای برهان بالا بیابیم کمی دشوار است واگر مثال نقضی هم بیابیم در واقع این قاعده را زیر پا گذاشته‌ایم. مثلا
Ax=x مربع دایره است.
‌Bx=x دایره است.
Cx=x قطر دارد
 که در این صورت ترجمه آن می‌شود:
هر مربع دایره‌ای دایره است
هر دایره‌ای قطر دارد

دست کم یک مربع دایره وجود دارد که قطر دارد!
حال یک سوال دیگر: آیا پیش فرض وجود برای گزاره‌های جزیی معتبر است؟   
در منطق آزاد این پیش فرض منطق کلاسیک پذیرفته نیست. در واقع دامنه سورها فراتر از موجودهاست. و اگر شی‌ای وجود هم داشته باشد، آن را به شکل E!t =dfx(x=t) نشان میدهند. البته منطق آزاد منتقدان سر سختی از جمله زالتا دارد که می‌گوید منطق آزاد تنها به شکل ad-hoc و به خاطر حل یک مساله قواعدی را اضافه کرده است.
همه این سوال همچنان برای من باقی می‌ماند و بحث پیچیده ناموجودها همچنان گشوده!

پ.ن۱: شکل مختصرتر این مطلب قبلا در وبلاگ گروهی‌مان منتشر شده بود.
پ.ن۲: بعد از انتشار این پست دیدم دکتر فلاحی در این پست وبلاگشان یک درسنامه بسیار مفید در منطق تطبیقی و منطق جدید منتشر کرده‌اند که توصیه می‌کنم آن را دریافت و مطالعه کنید.

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

عنوان و آدرس وبلاگ نوشته‌های منطقی بسیار دست وپاگیر شده بود و من که جای دیگری برای نوشتن نداشتم تصمیم گرفتم به اینجا نقل مکان کنم. کم کم پست‌های آنجا را به اینجا مننقل می‌کنم.