۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

حریق خزان

آهنگی که بعد از مدت ها حال من را عوض کرد:


حریق خزان
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب، به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد میزد، لبریز می کرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش میسوخت، نگاهی که نفرین به پاییز می کرد
حریق خزان بود، حریق خزان بود
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش میسوخت گفتم :
«مسوز اینچنین گرم در خود مسوز
مپیچ اینچنین تلخ در خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هیچ»
من از جنگل شعله ها می گذشتم
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
فریدون مشیری
از اینجا دانلود کنید 

۲ نظر:

OimdCrazy گفت...

درود رفیق. خونه ی جدید مبارک

به روزم یه سر بزن

شعرای مشیری بی نظیرن با اینکه کم خوندم ولی وقتی یکی میخونم به این نتیجه میرسم بی نظیرن.

در ابتدا باس بشینیم بفهمیم معنی درک یعنی چی بعد بشینیم واس طرف بتوضیحیم در نهایت باس به خشونت رو بیاریم، باس یه فیلسوف پیدا کنم خشونت رو تو سخنانش ذکر کرده باشه و کاربردش رو توضثیح داده باشه

حس ترک تحصیل سالین ساله با منه از همون موقع که فهمیدم من حوصله ی درسی به دردم نمی خوره رو ندارم و بیشتر دوست دارم توی همه چیز سرک بکشم و معناشو بفهمم

reza khamaki گفت...

احسنتم