۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

شاید باید زودتر

شاید باید همان موقع که من اول ابتدایی را دایم از کلاس اخراج میکردند فقط به این خاطر که کمی پر جنب و جوش بودم، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که سال دوم ابتدایی یک شعر را زیبا نوشته بودم و معلم سرم داد میکشید که خودت ننوشتی، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که سال اول دبیرستان شاهد چاقو کشی دبیرستانی‌ها در مدرسه‌ام بودم، قید تحصیل را میزدم... (وقتی ۹ سال تحصیل تاثیری نداشته باقی‌اش هم بیهوده‌است..)
شاید باید همان موقع که نمره انضباط دوستم با این معامله که برای معاون آموزشی مواد بیاورد بیست شده بود، قید تحصیل را میزدم ...
شاید باید همان موقع که با هزار بدبختی به خاطر علاقه تغییر رشته دادم و دیدم این جا هم جایی است بدتر از آنجا، قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان موقع که آمدم بهترین دانشگاه ایران! و فقط مشتی ابله به نام استاد و تعداد زیادی دانشجوی رقت انگیز دیدم قید تحصیل را میزدم...
شاید باید همان زمان که ما حلقه مطالعاتی بپا کرده بودیم و به ما می‌گفتند به جای این کارها بنشینیم فیلم ببینیم باید قید تحصیل را میزدم ...
شاید باید زودتر قید تحصیل را میزدم...

... تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

۲ نظر:

رضا گفت...

ققنوس از خاکستر سر برمیاره رفیق...
-----------------------------------
میگم اینم اضافه می کردی که شاید آن زمانی که گفته شد دکتر خاتمی وقتی رفته خارج ذهنش منظم شده باید قید تحصیل را می زدم!

Nomad گفت...

ققنوس اگر برای افسانه‌ها هم نباشه برای گدشته‌های دوره!
ممنون بابت دلگرمی :)
این جمله برای خودکشی کافیه :D