۱۳۹۴ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

سیاسی خرفت

در چند ماه اخیر به شدت به این نتیجه رسیده‌ام که از سیاست متنفرم. و حتی بیش از این از اظهار نظر‌های سیاسی!. کار سیاسی هم به نظرم یک کار حرفه‌ای است و ادم متخصص میخواهد؛ کار هر بز نیست خرمن کوفتن/گاو نر میخواهد و مرد کهن؛ من هم خود را در کار سیاست یکی از این بزها میبینم. و اگر کسی میخواهد گاو نر یا مرد کهن باشد در این سیستم اولا باید علوم سیاسی و تاریخ را خوب بداند، از جامعه شناسی هم نباید غافل شد؛ اخبار را خوب دنبال کند(کاری که از آن به شدت نفرت دارم) و حتی منابع بهتری از سایت‌های رسمی خبری برای رسیدن به اخبار درست داشته‌باشد. و دیگر واقعا هم سمت سیاسی هر چند کوچکی داشته باشد تا از بازیهای سیاسی و نطام حاکم بر آن به طور عینی آشنا باشد! به تنها چنین آدمی است که میتوان روی نظرش حساب کرد! و الا سیاسی فیسبوکی بودن که وقت تلف کردن بیهوده‌ایست و معمولا باعث سرشکستگی و عذر خواهی هم میشود؛ این که یه عده‌ای در گوشه‌ای جریانی برای مخالفت یا موافقت با چیزی راه بیاندازد و چندتا بزِ گَر را دور خود جمع کنن و بقیه بزها هم نتوانند مقاومت کنند که نمی‌شود کار سیاسی!
در کتاب بیشعوری خاویر کرمنت یه بخشی دارد به نام بیشعورهای مدنی که زبان حال جوجه سیاسیون فیسبوکی و دانشگاهی‌(انجمن اسلامی و بسیج) است. حتما بخوانید!
در جو سیاست زده ایران هم هر کسی از تو میخواهد که یک بیشعور سیاسی باشی! هر مسئله سیاسی که رخ میدهد باید به سرعت موضع خود را در قبال آن روشن نمایی! نمیدانم و بررسی نکرده‌ام و به من ربطی ندارد، نداریم؛ باید موضع بگیری آنهم دو موضع رسمی یکی از دو جریان سیاسی. این طرف و آن طرف این دوخط هم یا نباید پا بکذاری یا اگر هم بگذاری تو را به یکی از این دوخط میچسبانند!
نمیدانم چه حکایتی است که هرکس باید موضع سیاسی اش مشخص باشد و نسبتش با یک جریانی برقرار باشد. مثلا طرف هنرمند است، وکیل است، دانشمند است، ورزشکار است و ... همه به دنبال اینند که این طرف چه خط و ربط سیاسی دارد و یا موافق کدام جریان‌است؟ موافق حکومت است یا مخالف؟ اگر هم چیزی بروز ندهد از لابلای حرفهایش چیزی به او نسبت میدهند!
یا مورد دیگر اینکه انگار آدم در شغل خود هر کاری که میکند باید آن کارش یک ربط و نسبتی با سیاست داشته باشد! مثلا طرف روی فلسفه منطق کار میکند یه عده می‌آیند میگویند این به کجای سیاست بر میخورد؟! کسی نیست بپرسد مگر باید بر بخورد؟! یکبار کسی میگفت روانشناسی جون بررسی فرد است به جامعه و حکومت کاری ندارد و به سیاست بر نمی‌خورد! یا یکی میگوید فیزیک و ریاضی به حکومت و سیاست بر نمیخورد! خب چکار کنیم مگر ما مسوؤل برخوردن کارهایمان با سیاست هستیم؟!
بیایید یکبار هم که شده سیاست را به اهلش بسپاریم و خودمان فقط مطالبات به حق مربوط به خودمان را دنبال کنیم (کاری که از آن سر در میاوریم!)
راستی سیاست یک چیز دیگری دارد که حال آدم را به هم میزند و آن چسبیدن به یک جریان و گروه و تایید آن بدون فکر و اعمال نظر شخصی!

هیچ نظری موجود نیست: